امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Management

ˈmænɪdʒmənt ˈmænɪdʒmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    managements

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
اداره، ترتیب، مدیریت، کارفرمایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He is studying management at the university.
- او در دانشگاه مدیریت می‌خواند.
- The company prospered under his management.
- با مدیریت او شرکت رونق گرفت.
- His bad management ruined the school.
- مدیریت ضعیف او باعث از بین رفتن مدرسه شد.
- the management of contagious diseases
- کنترل بیماریهای واگیردار
- The management are negotiating with the workers.
- کارفرمایان در حال مذاکره با کارگران هستند.
- the bank's new management
- مدیریت جدید بانک
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد management

  1. noun persons running an organization
    Synonyms:
    administration authority board bosses brass directorate directors employers execs executive executives executive suite front office head mainframe management micro management person upstairs top brass upstairs
    Antonyms:
    employees
  1. noun running an organization
    Synonyms:
    administration care charge command conduct control direction governance government guidance handling intendance manipulation operation oversight rule superintendence superintendency supervision
    Antonyms:
    mismanagement

Collocations

لغات هم‌خانواده management

ارجاع به لغت management

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «management» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/management

لغات نزدیک management

پیشنهاد بهبود معانی