آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آذر ۱۴۰۳

    Board

    bɔːrd bɔːd

    گذشته‌ی ساده:

    boarded

    شکل سوم:

    boarded

    سوم‌شخص مفرد:

    boards

    وجه وصفی حال:

    boarding

    شکل جمع:

    boards

    معنی board | جمله با board

    noun countable B2

    تخته

    board, تخته
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The carpenter used a board to create a table top.

    نجار از یک تخته برای ساختن رومیزی استفاده کرد.

    ironing board

    تخته‌ی اتو

    noun countable

    تخته (سیاه یا سفید)

    board, تخته (سیاه یا سفید)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The teacher wrote the lesson plan on the board.

    معلم طرح درس را روی تخته نوشت.

    The teacher wrote the assignment on the board.

    معلم تکلیف را روی تخته نوشت.

    noun countable

    ورزش تخته (شطرنج و موج‌سواری و اسکیت و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He carefully placed the pieces on the board in preparation for the game.

    او مهره‌ها را با دقت روی تخته قرار داد تا برای بازی آماده شود.

    a chess board

    تخته‌ی شطرنج

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He took his board to the beach.

    تخته‌ی موج‌سواری‌اش را به ساحل برد.

    noun countable

    تابلو (اعلانات)

    board, تابلو (اعلانات)

    Pin the photo to the board.

    عکس را به تابلو سنجاق کنید.

    She posted her message on the school's board.

    او پیام خود را روی تابلوی مدرسه قرار داد.

    noun countable

    ورزش تخته (شیرجه یا پرش)

    board, تخته (شیرجه یا پرش)

    The children lined up on the board.

    بچه‌ها روی تخته‌ی شیرجه صف کشیده بودند.

    I jumped off the board into the pool.

    از روی تخته‌ی پرش به داخل استخر پریدم.

    noun countable

    هیئت (گروهی از افرادی که مسئولیت کنترل و سازماندهی یک شرکت یا سازمان را بر عهده دارند)

    board of trade

    هیئت بازرگانی

    board of trustees

    هیئت امنا

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The board (of directors) approved the decision.

    هیئت مدیره این تصمیم را تصویب کرد.

    the executive board

    هیئت اجرایی

    noun uncountable

    غذا و آشپزی غذای روی میز (در اقامتگاه در ازای پرداخت پول)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    I enjoyed the board.

    از غذا لذت بردم.

    I decided to stay at the hotel because the board was reasonably priced.

    تصمیم گرفتم در هتل بمانم چون غذا قیمت مناسبی داشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    سفر سوار شدن، سوار کردن (هواپیما و قایق و قطار و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    She boarded the bus and waved goodbye.

    سوار اتوبوس شد و خداحافظی کرد.

    They forcefully boarded the ship.

    آنان به عنف سوار کشتی شدند.

    noun countable

    میز (شورا یا دادگاه)

    He sat at the council board.

    روی میز شورا نشست.

    noun countable

    قدیمی میز

    I need to spread the documents on the board.

    باید اسناد را روی میز پخش کنم.

    We gathered around the board.

    دور میز جمع شدیم.

    noun countable

    تکنولوژی کامپیوتر برد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The technician replaced the faulty circuit board in the computer.

    تکنسین برد مدار معیوب کامپیوتر را عوض کرد.

    Printed Circuit Board

    برد مدار چاپی

    verb - intransitive

    اقامت داشتن (در ازای پرداخت پول در خانه‌ی کسی دیگر یا در خوابگاه)

    I boarded with a family for a month.

    به مدت یک ماه در خانه‌ی یک خانواده اقامت داشتم.

    I boarded with my aunt and uncle while I was in college.

    زمانی که در کالج بودم همراه با خاله و عمویم اقامت داشتم.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی قرار دادن حیوان خانگی در مکانی غیر از محل نگه‌داری اصلی به‌طور موقت (وقتی که صاحب آن حیوان باید به کار دیگری برسد و نمی‌تواند از آن نگه‌داری کند)

    I will board my dog while I'm out of town.

    وقتی خارج از شهر هستم، سگم رو توی یه جایی می‌دارم که ازش نگه‌داری کنن.

    I will board my cat while I am on vacation.

    وقتی که توی تعطیلات هستم، گربه‌ام رو توی یه جایی می‌دارم که ازش نگه‌داری کنن.

    verb - transitive

    با تخته پوشاندن، تخته‌کوب کردن، مهر‌وموم کردن با تخته

    board up a window

    تخته‌کوب کردن پنجره

    board up a house

    خانه‌ای را با تخته پوشاندن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    To prepare against the storm, they boarded up the windows.

    برای مقابله با طوفان پنجره‌ها را تخته‌کوب کردند.

    verb - intransitive

    روی برف سر خوردن (با ایستادن روی تخته‌ای مخصوص)

    She loves to go boarding in the winter.

    او عاشق روی برف سر خوردن در زمستان است.

    He boarded down the mountain.

    با سر خوردن روی برف از کوه پایین آمد.

    verb - intransitive

    ورزش به تخته‌ی کنار زمین کوبیدن (در بازی هاکی روی یخ)

    He boarded the opposing team's defenseman with a violent hit.

    او با ضربه‌ای شدید مدافع تیم حریف را به تخته کوبید.

    He boarded me.

    او مرا به تخته‌ی کنار زمین کوبید.

    verb - intransitive informal

    اسکیت‌بازی کردن

    He boards every day after school.

    او هر روز بعد از مدرسه اسکیت‌بازی می‌کند.

    I love boarding.

    عاشق اسکیت‌بازی کردن هستم.

    verb - transitive

    قدیمی نزدیک شدن به کشتی (به‌منظور حمله)

    The pirate ship boarded the merchant vessel.

    کشتی دزدان دریایی به کشتی تجاری نزدیک شد.

    The enemy ship boarded our vessel.

    کشتی دشمن نزدیک کشتی ما شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد board

    1. noun piece of wood
      Synonyms:
      timber plank panel strip slat lath
    1. noun meal
      Synonyms:
      food eats meal fare provisions victuals keep daily bread mess
    1. noun group of advisers
      Synonyms:
      committee council advisers cabinet panel executives brass directors jury trustees advisory group executive suite upstairs front office directorate conclave
      Antonyms:
      one individual
    1. verb embark on vehicle
      Synonyms:
      get on enter catch climb on mount hop on embus entrain emplane
      Antonyms:
      get off leave disembark
    1. verb provide food and sleeping quarters
      Synonyms:
      house accommodate lodge quarter put up room harbor feed care for bed let crash canton
      Antonyms:
      turn out

    Collocations

    the boards

    صحنه‌ی تئاتر، تخته‌بندی کف صحنه

    bed and board

    (در پانسیون‌ها و برخی هتل‌ها) بستر و خوراک، اتاق و سه وعده غذا

    on the drawing board

    در مرحله‌ی نقشه‌کشی، مورد مطالعه

    Idioms

    board out

    پانسیون شدن یا کردن، (کسی را) به مدرسه شبانه‌روزی فرستادن

    go by the board

    1- از لبه‌ی کشتی پرت شدن 2- گم شدن، از دست رفتن، ناموفق بودن، از رسم افتادن

    on board

    1- در کشتی، بر عرشه‌ی کشتی 2- (اتوبوس و هواپیما و ترن و غیره) سوار

    half board

    محل اقامتی که صبحانه و یک وعده‌ی غذایی دیگه داده می‌شود

    back to the drawing board

    سر خانه‌ی اول برگشتن، از اول شروع کردن (به‌ این معنا که طرح یا ایده‌ی قبلی با شکست مواجه شده و مجدداً باید از نو شروع کرد و یا رویکرد جدیدی ارائه داد)

    سوال‌های رایج board

    معنی board به فارسی چی میشه؟

    کلمه "board" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که بسته به زمینه می‌تواند متفاوت باشد. در ادامه به بررسی این کلمه و معانی آن به همراه نکات جالب می‌پردازیم.

    معنای اصلی

    کلمه "board" به طور کلی به معنای "تخته" یا "صفحه" است. این واژه می‌تواند به تخته‌های چوبی، پلاستیکی یا هر ماده دیگری که برای ساخت سطوح مسطح استفاده می‌شود، اشاره کند. به عنوان مثال، تخته‌چوب‌ها در ساخت مبلمان، دیوارها یا حتی به عنوان سطوح بازی استفاده می‌شوند.

    کاربرد در زمینه‌های مختلف

    - تخته‌سفید: در کلاس‌های درس، از تخته‌سفید برای نوشتن و نمایش اطلاعات استفاده می‌شود.

    - تخته بازی: در بازی‌های تخته‌ای مانند شطرنج یا مونوپولی، "board" به تخته‌ای اشاره دارد که بازی روی آن انجام می‌شود.

    - تخته‌چوبی: در صنعت ساختمان‌سازی، تخته‌چوب‌ها به عنوان مصالح اصلی برای ساخت و ساز استفاده می‌شوند.

    معانی دیگر

    - هیئت مدیره: در دنیای تجارت و سازمان‌ها، "board" به هیئت مدیره یا گروهی از افراد اشاره دارد که مسئولیت تصمیم‌گیری و مدیریت سازمان را بر عهده دارند. این هیئت معمولاً شامل مدیران ارشد و سایر افراد کلیدی است که به توسعه استراتژی‌ها و اهداف سازمان کمک می‌کنند.

    - سوار شدن: یکی دیگر از معانی "board" به فعل "سوار شدن" اشاره دارد. به عنوان مثال، "to board a plane" یعنی "به یک هواپیما سوار شدن".

    نکات جالب

    - ریشه واژه: واژه "board" از زبان‌های آنگلوساکسون و نروژی باستان نشأت گرفته است. این نشان می‌دهد که مفهوم تخته و صفحات چوبی از زمان‌های قدیم در زندگی انسان‌ها وجود داشته است.

    - استفاده در فناوری: در دنیای مدرن، "board" به معنای "مدار چاپی" (circuit board) نیز استفاده می‌شود. این نوع تخته‌ها به عنوان پایه‌ای برای قرارگیری اجزای الکترونیکی در دستگاه‌ها و تجهیزات الکترونیکی استفاده می‌شوند.

    - بازی‌های تخته‌ای: بازی‌های تخته‌ای در دنیای امروز به عنوان یک سرگرمی محبوب شناخته می‌شوند و بسیاری از خانواده‌ها و دوستان از آن‌ها برای گذراندن وقت با هم استفاده می‌کنند.

    گذشته‌ی ساده board چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده board در زبان انگلیسی boarded است.

    شکل سوم board چی میشه؟

    شکل سوم board در زبان انگلیسی boarded است.

    شکل جمع board چی میشه؟

    شکل جمع board در زبان انگلیسی boards است.

    وجه وصفی حال board چی میشه؟

    وجه وصفی حال board در زبان انگلیسی boarding است.

    سوم‌شخص مفرد board چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد board در زبان انگلیسی boards است.

    ارجاع به لغت board

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «board» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/board

    لغات نزدیک board

    • - boadicea
    • - boar
    • - board
    • - board a plane
    • - board an aircraft
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.