آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Enter

ˈent̬ər ˈentə

گذشته‌ی ساده:

entered

شکل سوم:

entered

سوم‌شخص مفرد:

enters

وجه وصفی حال:

entering

شکل جمع:

enters

معنی enter | جمله با enter

verb - intransitive A2

داخل شدن، وارد شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

Don't enter without permission!

بدون اجازه تو نیا!

Enter Romeo.

رومئو داخل می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to enter into a conversation

وارد صحبت شدن

verb - intransitive

گراییدن، پیوستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to enter into the priesthood

وارد کار کشیشی شدن

verb - intransitive

دخیل بودن

Many processes enter into the making of this product.

فرایندهای زیادی در ساختن این فرآورده دخالت دارد.

Many considerations entered into the framing of this document.

ملاحظات زیادی در تدوین این سند دخیل بوده است.

verb - transitive

وارد شدن به

They entered the room together.

با هم داخل اتاق شدند.

The car entered the garden through the gate.

اتومبیل از در وارد باغ شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The bullet entered his body.

گلوله وارد بدنش شد.

David entered the field of medicine.

دیوید وارد رشته‌ی پزشکی شد.

She entered the key in the lock.

کلید را در قفل قرار داد.

verb - transitive

ثبت کردن، وارد کردن

All receipts must be entered in the account book.

کلیه‌ی دریافتی‌ها باید در دفتر حساب وارد شود.

You first have to enter your name and code number.

اول باید نام و شماره‌ی کد خودت را ثبت کنی.

verb - transitive

شرکت کردن، عضو شدن، نام‌نویسی کردن

He entered the competition.

او در مسابقه شرکت کرد.

He officially entered the gubernatorial race.

او رسماً وارد مبارزه‌ی انتخاباتی برای فرمانداری ایالت شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The teacher entered her for the swimming contest.

معلم او را برای شرکت در مسابقه‌ی شنا نام‌نویسی کرد.

verb - transitive

خطور کردن

A new doubt entered his mind.

تردید جدیدی به مغزش خطور کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد enter

  1. verb come, put into a place
  1. verb embark on; take part in

Phrasal verbs

enter into

1- شرکت کردن در، وارد شدن (مکالمه و غیره)

2- عامل بودن در، بخشی (از چیزی) بودن، تشکیل دادن، درکار بودن

3- سروکار داشتن با، مذاکره (یا معامله) کردن با

enter on (or upon)

1- آغاز کردن، شروع کردن 2- استفاده بردن از، متمتع شدن، بهره گرفتن

Idioms

enter (somebody) for (something)

اسم کسی را در مسابقه (یا آزمون و غیره) نوشتن

لغات هم‌خانواده enter

  • verb - intransitive
    enter

سوال‌های رایج enter

گذشته‌ی ساده enter چی میشه؟

گذشته‌ی ساده enter در زبان انگلیسی entered است.

شکل سوم enter چی میشه؟

شکل سوم enter در زبان انگلیسی entered است.

شکل جمع enter چی میشه؟

شکل جمع enter در زبان انگلیسی enters است.

وجه وصفی حال enter چی میشه؟

وجه وصفی حال enter در زبان انگلیسی entering است.

سوم‌شخص مفرد enter چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد enter در زبان انگلیسی enters است.

ارجاع به لغت enter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enter

لغات نزدیک enter

پیشنهاد بهبود معانی