گذشتهی ساده:
moved inشکل سوم:
moved inسومشخص مفرد:
moves inوجه وصفی حال:
moving in(به خانه یا محل کار جدید) نقلمکان کردن، اسبابکشی کردن، اثاثکشی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the renovation, they decided to move in immediately.
بعداز بازسازی، آنها تصمیم گرفتند که بلافاصله به خانهی جدید نقلمکان کنند.
We're excited to move in and start a new chapter of our lives.
ما هیجانزدهایم که به خانهی جدید برویم و فصل جدیدی از زندگیمان را آغاز کنیم.
They will move in to their new office next week.
آنها هفتهی آینده به دفتر جدیدشان اسبابکشی خواهند کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «move in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/move-in