با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Embark On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    آغاز کردن، در پیش گرفتن، شروع کردن، دست به کاری زدن
    • - She has embarked on a career in philanthropy.
    • - او فعالیت‌های بشردوستانه را شروع کرده است.
    • - They embarked on their trip to America with high hopes.
    • - آن‌ها سفرشان به آمریکا را با امیدهای زیادی آغاز کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد embark on

  1. verb begin undertaking, journey
    Synonyms: broach, commence, engage, enter, get off, initiate, jump off, launch, open, plunge into, set about, set out, set to, start, take up, tee off

ارجاع به لغت embark on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embark on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embark-on

لغات نزدیک embark on

پیشنهاد بهبود معانی