با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Entrance

ˈentrəns ɪnˈtræns ˈentrəns ɪnˈtrɑːns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    entrances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
اجازه ورود، حق ورود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun countable
ورود
- to make an entrance
- وارد شدن
- She smiled upon her entrance into the room.
- هنگام ورود به اتاق لبخند زد.
- He made an entrance through the window.
- او از پنجره داخل شد.
- the entrance of the army into the city
- ورود قشون به شهر
- the country's entrance into war
- ورود کشور به جنگ
- entrance fee
- ورودیه
- entrance ticket
- بلیط ورودی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
مدخل، ورودی، درب مدخل، دروازه دخول
- All entrances to the city were guarded by armed men.
- کلیه‌ی راه‌های ورود به شهر توسط قراولان مسلح پاسداری می‌شد.
- We passed through a narrow entrance.
- از مدخل باریکی رد شدیم.
- For the child, books were the entrance to a new world.
- برای آن کودک کتاب دری بود به یک دنیای جدید.
verb - transitive
مدهوش کردن، از خود بیخود کردن، شیفته کردن
- The beauty of the land entranced them.
- زیبایی آن سرزمین آنان را مفتون کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entrance

  1. noun a way into a place
    Synonyms: access, approach, archway, avenue, corridor, door, doorway, entry, entryway, gate, gateway, hall, hallway, ingress, inlet, lobby, opening, passage, passageway, path, porch, port, portal, portico, staircase, threshold, vestibule, way
    Antonyms: exit
  2. noun coming into a place; introduction
    Synonyms: access, accession, adit, admission, admittance, appearance, approach, arrival, baptism, beginning, commencement, debut, enlistment, enrollment, entrée, entry, immigration, import, importation, inception, incoming, ingoing, ingress, ingression, initiation, invasion, outset, passage, penetration, progress, start, trespass
    Antonyms: conclusion, departure, exit, leave
  3. verb captivate, hypnotize
    Synonyms: anesthetize, attract, bewitch, charm, delight, enchant, enrapture, enthrall, fascinate, gladden, mesmerize, please, put in a trance, ravish, rejoice, spellbind, transport
    Antonyms: disgust, repel, repulse, turn off

لغات هم‌خانواده entrance

ارجاع به لغت entrance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entrance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entrance

لغات نزدیک entrance

پیشنهاد بهبود معانی