گذشتهی ساده:
delightedشکل سوم:
delightedسومشخص مفرد:
delightsوجه وصفی حال:
delightingشکل جمع:
delightsخوشی، لذت، شوق، شادی، سرور، شعف، مسرت، خوشحالی، دلخوشی، شادکامی
Her appearance on the stage filled the audience with delight.
ورود او به صحنه حضار را غرق در شعف کرد.
Watching the sunset was a delight beyond words.
تماشای غروب خورشید، لذتی وصفناپذیر بود.
Playing with his grandson, Ramin, was his greatest delight.
بازی با نوهاش رامین بزرگترین دلخوشی او بود.
She took delight in teasing her brother.
او از دست انداختن برادرش شادکام میشد.
a child's delight with a new toy
شعف بچه بهدلیل اسباببازی جدید
مایهی خوشی، مایهی لذت، دلخوشی، شادیآور، مایهی مسرت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children's laughter was a delight to hear.
شنیدن خندهی کودکان مایهی شادی بود.
The garden in spring is a delight to behold.
تماشای باغ در فصل بهار مایهی مسرت است.
Your baby is such a delight!
کودک شما واقعاً دوستداشتنی است!
دلشاد کردن، لذت دادن، خوشحال کردن، خوشنود کردن
the though of visiting his homeland delighted him.
اندیشهی دیدار وطن او را دلخوش میکرد.
The news of the baby's birth delighted everyone.
خبر تولد نوزاد همه را شاد کرد.
لذت بردن، کیف کردن، خوش بودن
My son, John, delights in reading detective stories.
پسرم جان از خواندن داستانهای پلیسی لذت میبرد.
They delighted in teasing their little brother.
آنها از اذیت کردن برادر کوچکترشان کیف میکردند.
delight in something
لذت بردن از چیزی، کامگیری از چیزی
take delight in doing something
از انجام دادن کاری لذت بردن
لذت بردن از، کیف کردن از
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «delight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delight