با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fascinate

ˈfæsəneɪt ˈfæsəneɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fascinated
  • شکل سوم:

    fascinated
  • سوم‌شخص مفرد:

    fascinates
  • وجه وصفی حال:

    fascinating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
(با نگاه عمیق یا با ترساندن) مات‌و‌مبهوت کردن، خیره کردن، سر جای خود میخکوب کردن، (کاملاً) جلب کردن، شیفتن، شیدا کردن، مجذوب کردن، (در اصل) سحر کردن، جادو کردن، طلسم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The Cobra snake had fascinated the child and kept getting closer to her.
- مار کبرا کودک را به خود خیره کرده بود و به او نزدیک می‌شد.
- the fascinating beauty of that Spanish dancer
- گیرایی شیداگر آن رقاصه‌ی اسپانیایی
- Esfahan's Jom'a mosque is fascinating.
- مسجد جمعه‌ی اصفهان مجذوب‌کننده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fascinate

  1. verb captivate, hold spellbound
    Synonyms: absorb, allure, animate, arouse, attach, attract, beguile, bewitch, charm, compel, delight, draw, enamor, enchant, engage, engross, enrapture, enslave, ensnare, enthrall, entice, entrance, excite, fire, gladden, hypnotize, infatuate, interest, intoxicate, intrigue, invite, kindle, lure, mesmerize, overpower, overwhelm, pique, please, provoke, ravish, rivet, seduce, spellbind, stimulate, stir, subdue, tantalize, tempt, thrill, titillate, transfix, transport, win
    Antonyms: bore, disenchant, disenthrall, disinterest, repel, tire

ارجاع به لغت fascinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fascinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fascinate

لغات نزدیک fascinate

پیشنهاد بهبود معانی