امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intoxicate

ˌɪnˈtɑːksəˌket ɪnˈtɒksɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intoxicated
  • شکل سوم:

    intoxicated
  • سوم‌شخص مفرد:

    intoxicates
  • وجه وصفی حال:

    intoxicating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مست کردن، کیف دادن، سرخوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Strong drinks intoxicate a person quickly.
- مشروب‌های قوی زود انسان را مست می‌کند.
- He was completely intoxicated.
- او کاملاً مست شده بود.
- Success has intoxicated him.
- موفقیت، او را سرمست کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intoxicate

  1. verb To make drunk
    Synonyms:
    inebriate drug befuddle muddle dope up soak make tipsy go to one's head
    Antonyms:
    depress
  1. verb To excite
    Synonyms:
    exhilarate elate stimulate turn on lift-up uplift pick up

ارجاع به لغت intoxicate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intoxicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intoxicate

لغات نزدیک intoxicate

پیشنهاد بهبود معانی