فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intoxicate

ˌɪnˈtɑːksəˌket ɪnˈtɒksɪkeɪt

گذشته‌ی ساده:

intoxicated

شکل سوم:

intoxicated

سوم‌شخص مفرد:

intoxicates

وجه وصفی حال:

intoxicating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

مست کردن، کیف دادن، سرخوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Strong drinks intoxicate a person quickly.

مشروب‌های قوی زود انسان را مست می‌کند.

He was completely intoxicated.

او کاملاً مست شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Success has intoxicated him.

موفقیت، او را سرمست کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intoxicate

  1. verb to make drunk
    Synonyms:
    make tipsy inebriate soak befuddle go to one's head drug muddle dope up
    Antonyms:
    depress
  1. verb to excite
    Synonyms:
    stimulate exhilarate elate uplift lift-up pick up turn on

ارجاع به لغت intoxicate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intoxicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intoxicate

لغات نزدیک intoxicate

پیشنهاد بهبود معانی