گذشتهی ساده:
intoxicatedشکل سوم:
intoxicatedسومشخص مفرد:
intoxicatesوجه وصفی حال:
intoxicatingمست کردن، کیف دادن، سرخوش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Strong drinks intoxicate a person quickly.
مشروبهای قوی زود انسان را مست میکند.
He was completely intoxicated.
او کاملاً مست شده بود.
Success has intoxicated him.
موفقیت، او را سرمست کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intoxicate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intoxicate