گذشتهی ساده:
druggedشکل سوم:
druggedسومشخص مفرد:
dragsوجه وصفی حال:
draggingشکل جمع:
drugsدارو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
They feared that their daughter might be on drugs.
میترسیدند دخترشان به مواد مخدر معتاد شده باشد.
دارو خوراندن، منگ کردن، چیزخور کردن، زهراگین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A heavily drugged patient.
بیماری که به او مواد مخدر زیادی دادهاند.
His enemies drugged his food.
دشمنانش غذایش را زهراگین کردند.
دوا زدن، منگ شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drug» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drug