گذشتهی ساده:
poisonedشکل سوم:
poisonedسومشخص مفرد:
poisonsوجه وصفی حال:
poisoningشکل جمع:
poisonsزهر، سم، شرنگ، زهرآلود، سمی، مسموم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
mouse poison
مرگ موش
Some mushrooms contain a deadly poison.
برخی از قارچها دارای سم مهلکی هستند.
Cigarettes are poison for you.
سیگار برای تو زهر است.
She poisoned her husband.
شوهرش را زهر داد.
blood poisoning
مسمومیت خون
food poisoning
مسمومیت غذایی
Ma'moon poisoned his food.
مأمون در غذای او زهر ریخت.
to poison one's mind
فکر کسی را مسموم کردن
Suspicion poisoned their marriage.
سوءظن زناشویی آنها را مسموم کرد.
a poison plant
گیاه زهرین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «poison» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/poison