فراگیر، مسری، بیماریزا
The mosquitoes were virulent.
پشهها بیماریزا بودند.
The outbreak of the virulent virus caught the health authorities off guard.
شیوع ویروس فراگیر، مقامات بهداشتی را غافلگیر کرد.
خصومتآمیز، خصمانه، تند، جنجالی، کینهای
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
virulent hostilities
خصومتهای کینهای
She faced virulent criticism for her controversial opinions on social media.
او بهدلیل نظرات جنجالی خود در رسانههای اجتماعی با انتقاد شدید روبهرو شد.
زهرآگین، سمدار، مرگبار، کشنده
The snake's virulent bite can be fatal if not treated immediately.
نیش زهرآگین مار درصورت عدم درمان فوری میتواند کشنده باشد.
The virulent nature of the toxin made it a serious threat to wildlife.
ماهیت کشندهی این سم، آن را به تهدیدی جدی برای حیاتوحش تبدیل کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «virulent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/virulent