شکل جمع:
kindsصفت تفضیلی:
kinderصفت عالی:
kindestمهربان، بامحبت، مشفق، رئوف (شخص)، محبتآمیز، شفقتآمیز (رفتار و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The teacher praised the student's effort with kind words.
معلم با حرفهای محبتآمیز از تلاش دانشآموز تمجید کرد.
one of the kindest women I know
یکی از بامحبتترین زنانی که من میشناسم
A kind teacher always makes learning enjoyable.
معلم مهربان همیشه یادگیری را لذتبخش میکند.
خوب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This lotion is kind to the skin.
این لوسیون برای پوست خوب است.
I always look for products that are kind to the skin.
همیشه دنبال محصولاتی هستم که نسبت به پوست خوب باشند.
گونه، نوع، قسم، جور
I love these kinds of books.
من این گونه کتابها را دوست دارم.
What kind of talking is this!
این چه جور حرف زدنه!
I don't like people of his kind.
از آدمهای مثل او خوشم نمیآید.
A dove is a kind of bird.
کبوتر یک نوع پرنده است.
مارک (اشاره به گونهای شناختهشده)
What kind of mobile do you use?
از چه مارک موبایلی استفاده میکنید؟
What kind of car does he drive?
او چه مارک خودرویی را میراند؟
یک نوع، نوعی (با of میآید) (برای اشاره به جزئی از یک دستهبندی که بهسختی میتوان آن را در آن دستهبندی قرار داد)
The room was painted in a kind of gray color.
اتاق به نوعی رنگ خاکستری رنگآمیزی شده بود.
The sunset cast a kind of red glow over the horizon.
غروب خورشید یک نوع درخشش قرمز بر افق افکند.
سرشت، طینت
His kindness radiated from his very kind.
مهربانیاش از سرشتش متشعشع بود.
She never hesitated to show her true kind.
او هرگز در نشان دادن طینت واقعیاش تردید نکرد.
غیرنقدی (با in میآید)
The nonprofit organization requested support in kind, such as volunteers services.
این سازمان غیرانتفاعی درخواست حمایت غیرنقدی مانند خدمات داوطلبانه را داشت.
Instead of monetary compensation, they offered me payment in kind.
به جای غرامت نقدی به من پیشنهاد پرداخت غیرنقدی دادند.
قدیمی تبار، خاندان
He was a member of a distinguished kind.
او عضوی از یک تبار برجسته بود.
The young nobleman was proud to be of a kind that had produced many great warriors.
نجیبزادهی جوان مفتخر بود که از آن خاندانی بود که جنگجویان بزرگ بسیاری را [در دامان خود] پرورانده بود.
قدیمی طرز
He spoke with a gracious kind.
به طرز زیبندهای سخن گفت.
The old man greeted the travelers with a warm kind.
پیرمرد به طرز گرمی از مسافران استقبال کرد.
(قدیمی) طبق طینت یا سرشت خود، برحسب ذات یا طبیعت خود
همهجور، بسیار، همهگونه
1- (در برابر: نقد in) «cash» به صورت کالا، (بهطور) پایاپای، معاوضه با چیز دیگر 2- متقابلاً، در مقابل
یهجورایی، بهنوعی، همچین، بگینگی، میشه گفت، تاحدی، تااندازهای، یهکم، یهذره
1- (عامیانه) یکجور، از یک نوع، همگونه 2- از جنس بد، نامرغوب، بد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kind» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kind