امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Manner

ˈmænər ˈmænə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    manners

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
راه، روش، طریقه، چگونگی، طرز، رسوم، عادات، رفتار، ادب، تربیت، نوع، قسم، لحن، هنجار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the licentious manners of a corrupt society
- رفتار بی‌بندوبار یک اجتماع فاسد
- He spoke in an offensive manner.
- او به‌‌ طرز زننده‌ای حرف می‌زد.
- the manner of opening this box
- طرز باز کردن این جعبه
- his sarcastic manner
- رفتار سخره‌آمیز او
- Food prepared in the Chinese manner.
- خوراکی که به روش چینی تهیه شده‌ است.
- He spoke to all the children as was his manner.
- او طبق عادت با همه‌ی بچه‌ها صحبت کرد.
- good manners
- نیک رفتاری، رفتار پسندیده
- bad manners
- بی‌ادبی، زشت رفتاری، رفتار ناپسند
- a child who has no manners
- طفلی که ادب ندارد
- This novel is a study in the manners of this class.
- این رمان، پژوهشی است در چگونگی رفتار این طبقه.
- different jazz manners
- سبک‌های مختلف موسیقی جاز
- Paintings done in his early manner.
- نقاشی‌هایی که به سبک ابتدایی او کشیده شده‌است.
- What manner of man is he?
- او چطور آدمی است؟
- all manner of things
- همه‌جور چیز
- He picked up all manner of more or less important information.
- او همه‌گونه اطلاعات کم و بیش مهم را کسب کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(جمع) سلوک، سنت‌ها، باب روز
noun
آداب (ادب)، نزاکت، رفتار اجتماعی
- a comedy of manners
- شادمایش (کمدی) آداب اجتماعی
noun
(هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد manner

  1. noun person’s behavior, conduct
    Synonyms: address, affectation, affectedness, air, appearance, aspect, bearing, comportment, demeanor, deportment, idiosyncrasy, look, mannerism, mien, peculiarity, presence, style, tone, turn, way
  2. noun method, approach
    Synonyms: consuetude, custom, fashion, form, genre, habit, habitude, line, means, mode, modus, practice, procedure, process, routine, style, system, tack, technique, tenor, tone, trick, usage, use, vein, way, wise, wont
  3. noun class, category
    Synonyms: brand, breed, form, kind, nature, sort, type, variety

Collocations

  • all manner of

    همه‌جور، همه قبیل، همه‌نوع

Idioms

ارجاع به لغت manner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «manner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/manner

لغات نزدیک manner

پیشنهاد بهبود معانی