شکل جمع:
tenorsتنور (خواننده یا ساز با صدای زیر)
The tenor solo in the opera was breathtaking.
تنور تکنوازی در اپرا نفسگیر بود.
She played a beautiful piece on her tenor saxophone.
او قطعهای زیبا را با ساکسیفون تنور خود نواخت.
فحوا، مفاد، نیت، رویه، سیاق، مضمون، ماهیت، جوهره، روند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I know enough German to grasp the tenor of what he says.
آنقدر آلمانی میدانم که معنی کلی آنچه را که میگوید، درک کنم.
The general tenor of the book reflects themes of hope and resilience.
جوهرهی کلی کتاب بازتابدهندهی مضامین امید و استقامت است.
the even tenor of his life
مسیر هموار زندگی او
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tenor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tenor