با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Subject

ˈsʌbdʒekt səbˈdʒekt ˈsʌbdʒɪkt səbˈdʒekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    subjected
  • شکل سوم:

    subjected
  • سوم‌شخص مفرد:

    subjects
  • وجه وصفی حال:

    subjecting
  • شکل جمع:

    subjects
  • صفت تفضیلی:

    more subject
  • صفت عالی:

    most subject

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
موضوع، مبحث

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the subject we wish to discuss with you
- موضوعی که می‌خواهیم با شما در میان بگذاریم
- the subject of our composition
- موضوع انشای ما
- the subject of dispute and disagreement
- مایه‌ی بحث و اختلاف و ناسازی
noun countable
موضوع درسی، رشته‌ی آموزشی
- I will take courses in four different subjects.
- در چهار موضوع مختلف کلاس برخواهیم داشت.
- Psychology is an interesting subject that explores the human mind and behavior.
- روانشناسی رشته‌ی جالبی است که ذهن و رفتار انسان را بررسی می‌کند.
noun countable
سوژه (داستان و نقاشی و غیره)
- The journalist interviewed the subject of her article.
- روزنامه‌نگار با سوژه‌ی مقاله خود مصاحبه کرد.
- The photographer captured the subject's beauty perfectly in the portrait.
- عکاس زیبایی سوژه را به‌خوبی در پرتره ثبت کرده است.
noun countable
دستور زبان نهاد، فاعل
- The Fast Dictionary is the subject of the sentence "The Fast Dictionary helps me find the meanings of the words."
- در جمله‌ی «فست‌دیکشنری به من کمک می‌کند معانی کلمات را پیدا کنم» فست‌دیکشنری نهاد جمله است.
- "It" is the subject of the sentence "It is raining."
- it فاعل جمله‌ی It is raining است.
noun countable
تبعه، شهروند (به‌ویژه در کشوری که پادشاه یا ملکه دارد)
- the subject's loyalty to the country
- وفاداری این تبعه به کشور
- The queen was beloved by all her subjects
- ملکه محبوب همه‌ی شهروندان بود.
verb - transitive
تحت کنترل درآوردن، تحت سلطه درآوردن، تحت قیمومت درآوردن، مطیع کردن
- Servants had to subject themselves to their masters.
- نوکرها باید خود را مطیع اربابان می‌کردند.
- The empire aimed to subject all the territories to its authority.
- هدف امپراتوری این بود که تمام سرزمین‌ها را تحت سلطه‌ی خود درآورد.
adjective
تحت سلطه، تحت تسلط، تحت کنترل (کشور یا ایالت دیگر)
- subject peoples
- ملت‌های تحت تسلط
- subject states
- ایالت‌های تحت فرمان
adjective
در معرض
- subject to severe droughts
- در معرض خشکسالی‌های شدید
- subject to temptation
- در معرض وسوسه
adjective
منوط به
- subject to your approval
- منوط به توافق شما
- subject to the availability of funds
- منوط به در دسترس بودن بودجه
noun countable
سوژه، نمونه، آزمایش‌شونده
- the subjects of nutritional experiments
- آزمایش‌شوندگان مربوط به تغذیه
verb - transitive
وادار کردن به تحمل کردن (چیزی ناخوشایند)، در معرض (چیزی ناخوشایند) قرار دادن
- to subject oneself to the contempt of others
- خود را در معرض تحقیر دیگران قرار دادن
- to subject someone to a through questioning
- کسی را مورد بازپرسی کامل قرار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subject

  1. adjective at the mercy of; answerable
    Synonyms: accountable, apt, at one’s feet, bound by, captive, collateral, conditional, contingent, controlled, dependent, directed, disposed, enslaved, exposed, governed, in danger of, inferior, liable, likely, obedient, open, prone, provisional, ruled, satellite, secondary, sensitive, servile, slavish, sub, subaltern, subjugated, submissive, subordinate, subservient, substract, susceptible, tentative, tributary, under, vulnerable
    Antonyms: master
  2. noun issue, matter
    Synonyms: affair, argument, business, case, chapter, class, core, course, discussion, field of reference, gist, head, idea, item, material, matter at hand, meat, motif, motion, motive, object, point, principal object, problem, proposal, question, resolution, study, subject matter, substance, text, theme, theorem, thesis, thought, topic
  3. noun one under authority of another
    Synonyms: case, client, customer, dependent, guinea pig, liege, national, patient, serf, subordinate, vassal
    Antonyms: master

ارجاع به لغت subject

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subject» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subject

لغات نزدیک subject

پیشنهاد بهبود معانی