گذشتهی ساده:
subjectedشکل سوم:
subjectedسومشخص مفرد:
subjectsوجه وصفی حال:
subjectingشکل جمع:
subjectsصفت تفضیلی:
more subjectصفت عالی:
most subjectموضوع، مبحث
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the subject we wish to discuss with you
موضوعی که میخواهیم با شما در میان بگذاریم
the subject of our composition
موضوع انشای ما
the subject of dispute and disagreement
مایهی بحث و اختلاف و ناسازی
موضوع درسی، رشتهی آموزشی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I will take courses in four different subjects.
در چهار موضوع مختلف کلاس برخواهیم داشت.
Psychology is an interesting subject that explores the human mind and behavior.
روانشناسی رشتهی جالبی است که ذهن و رفتار انسان را بررسی میکند.
سوژه (داستان و نقاشی و غیره)
The journalist interviewed the subject of her article.
روزنامهنگار با سوژهی مقاله خود مصاحبه کرد.
The photographer captured the subject's beauty perfectly in the portrait.
عکاس زیبایی سوژه را بهخوبی در پرتره ثبت کرده است.
دستور زبان نهاد، فاعل
آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته
The Fast Dictionary is the subject of the sentence "The Fast Dictionary helps me find the meanings of the words."
در جملهی «فستدیکشنری به من کمک میکند معانی کلمات را پیدا کنم» فستدیکشنری نهاد جمله است.
"It" is the subject of the sentence "It is raining."
it فاعل جملهی It is raining است.
تبعه، شهروند (بهویژه در کشوری که پادشاه یا ملکه دارد)
the subject's loyalty to the country
وفاداری این تبعه به کشور
The queen was beloved by all her subjects
ملکه محبوب همهی شهروندان بود.
تحت کنترل درآوردن، تحت سلطه درآوردن، تحت قیمومت درآوردن، مطیع کردن
Servants had to subject themselves to their masters.
نوکرها باید خود را مطیع اربابان میکردند.
The empire aimed to subject all the territories to its authority.
هدف امپراتوری این بود که تمام سرزمینها را تحت سلطهی خود درآورد.
تحت سلطه، تحت تسلط، تحت کنترل (کشور یا ایالت دیگر)
subject peoples
ملتهای تحت تسلط
subject states
ایالتهای تحت فرمان
در معرض
subject to severe droughts
در معرض خشکسالیهای شدید
subject to temptation
در معرض وسوسه
منوط به
subject to your approval
منوط به توافق شما
subject to the availability of funds
منوط به در دسترس بودن بودجه
سوژه، نمونه، آزمایششونده
the subjects of nutritional experiments
آزمایششوندگان مربوط به تغذیه
وادار کردن به تحمل کردن (چیزی ناخوشایند)، در معرض (چیزی ناخوشایند) قرار دادن
to subject oneself to the contempt of others
خود را در معرض تحقیر دیگران قرار دادن
to subject someone to a through questioning
کسی را مورد بازپرسی کامل قرار دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «subject» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subject