آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Subject

    ˈsʌbdʒekt səbˈdʒekt ˈsʌbdʒɪkt səbˈdʒekt

    گذشته‌ی ساده:

    subjected

    شکل سوم:

    subjected

    سوم‌شخص مفرد:

    subjects

    وجه وصفی حال:

    subjecting

    شکل جمع:

    subjects

    صفت تفضیلی:

    more subject

    صفت عالی:

    most subject

    معنی subject | جمله با subject

    noun countable B1

    موضوع، مبحث

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    the subject we wish to discuss with you

    موضوعی که می‌خواهیم با شما در میان بگذاریم

    the subject of our composition

    موضوع انشای ما

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the subject of dispute and disagreement

    مایه‌ی بحث و اختلاف و ناسازی

    noun countable

    موضوع درسی، رشته‌ی آموزشی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    I will take courses in four different subjects.

    در چهار موضوع مختلف کلاس برخواهیم داشت.

    Psychology is an interesting subject that explores the human mind and behavior.

    روانشناسی رشته‌ی جالبی است که ذهن و رفتار انسان را بررسی می‌کند.

    noun countable

    سوژه (داستان و نقاشی و غیره)

    The journalist interviewed the subject of her article.

    روزنامه‌نگار با سوژه‌ی مقاله خود مصاحبه کرد.

    The photographer captured the subject's beauty perfectly in the portrait.

    عکاس زیبایی سوژه را به‌خوبی در پرتره ثبت کرده است.

    noun countable

    دستور زبان نهاد، فاعل

    link-banner

    آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته

    مشاهده

    The Fast Dictionary is the subject of the sentence "The Fast Dictionary helps me find the meanings of the words."

    در جمله‌ی «فست‌دیکشنری به من کمک می‌کند معانی کلمات را پیدا کنم» فست‌دیکشنری نهاد جمله است.

    "It" is the subject of the sentence "It is raining."

    it فاعل جمله‌ی It is raining است.

    noun countable

    تبعه، شهروند (به‌ویژه در کشوری که پادشاه یا ملکه دارد)

    the subject's loyalty to the country

    وفاداری این تبعه به کشور

    The queen was beloved by all her subjects

    ملکه محبوب همه‌ی شهروندان بود.

    verb - transitive

    تحت کنترل درآوردن، تحت سلطه درآوردن، تحت قیمومت درآوردن، مطیع کردن

    Servants had to subject themselves to their masters.

    نوکرها باید خود را مطیع اربابان می‌کردند.

    The empire aimed to subject all the territories to its authority.

    هدف امپراتوری این بود که تمام سرزمین‌ها را تحت سلطه‌ی خود درآورد.

    adjective

    تحت سلطه، تحت تسلط، تحت کنترل (کشور یا ایالت دیگر)

    subject peoples

    ملت‌های تحت تسلط

    subject states

    ایالت‌های تحت فرمان

    adjective

    در معرض

    subject to severe droughts

    در معرض خشکسالی‌های شدید

    subject to temptation

    در معرض وسوسه

    adjective

    منوط به

    subject to your approval

    منوط به توافق شما

    subject to the availability of funds

    منوط به در دسترس بودن بودجه

    noun countable

    سوژه، نمونه، آزمایش‌شونده

    the subjects of nutritional experiments

    آزمایش‌شوندگان مربوط به تغذیه

    verb - transitive

    وادار کردن به تحمل کردن (چیزی ناخوشایند)، در معرض (چیزی ناخوشایند) قرار دادن

    to subject oneself to the contempt of others

    خود را در معرض تحقیر دیگران قرار دادن

    to subject someone to a through questioning

    کسی را مورد بازپرسی کامل قرار دادن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد subject

    1. adjective at the mercy of; answerable
      Synonyms:
      liable dependent subordinate accountable controlled directed governed under exposed vulnerable prone likely open conditional contingent inferior secondary sub captive enslaved subjugated at the mercy of answerable obedient ruled submissive subservient bound by sensitive apt disposed servile slavish tributary satellite provisional tentative subaltern at one’s feet collateral susceptible substract
      Antonyms:
      master
    1. noun issue, matter
      Synonyms:
      matter case point question topic argument business idea object problem proposal subject matter theme thesis discussion motive text gist substance core item head chapter resolution study affair material meat thought motion motif principal object field of reference theorem class course matter at hand
    1. noun one under authority of another
      Synonyms:
      subordinate dependent client customer patient national vassal serf case liege guinea pig
      Antonyms:
      master

    سوال‌های رایج subject

    گذشته‌ی ساده subject چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده subject در زبان انگلیسی subjected است.

    شکل سوم subject چی میشه؟

    شکل سوم subject در زبان انگلیسی subjected است.

    شکل جمع subject چی میشه؟

    شکل جمع subject در زبان انگلیسی subjects است.

    وجه وصفی حال subject چی میشه؟

    وجه وصفی حال subject در زبان انگلیسی subjecting است.

    سوم‌شخص مفرد subject چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد subject در زبان انگلیسی subjects است.

    صفت تفضیلی subject چی میشه؟

    صفت تفضیلی subject در زبان انگلیسی more subject است.

    صفت عالی subject چی میشه؟

    صفت عالی subject در زبان انگلیسی most subject است.

    ارجاع به لغت subject

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «subject» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subject

    لغات نزدیک subject

    • - subjacency
    • - subjacent
    • - subject
    • - subject matter
    • - subject to police investigation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.