با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Case

keɪs keɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cased
  • شکل سوم:

    cased
  • سوم شخص مفرد:

    cases
  • وجه وصفی حال:

    casing
  • شکل جمع:

    cases

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B1
    جلد، جعبه، محفظه، قالب، صندوق، گنجانه، صندوقه، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام، پوشش، پوشینه، پوشه، چارچوب، قاب، روکش، رویه
    • - a bookcase
    • - قفسه‌ی کتاب
    • - a watchcase
    • - جلد ساعت
    • - a glass case
    • - محفظه‌ی شیشه‌ای، ویترین
    • - to case a brick wall with stone
    • - دیوار آجری را با سنگ روکش کردن
    • - a window case
    • - قاب پنجره
    • - a seedcase
    • - پوشش یا نیام دانه‌ی گیاه
    • - She put the scissors in a leather case.
    • - قیچی را در جلد (یا غلاف) چرمی گذاشت.
    • - pillowcase
    • - روکش متکا، روبالشی
    • - A case of wine usually contains twelve bottles.
    • - یک صندوق شراب به‌طور معمول حاوی دوازه بطری است.
    • - suitcase
    • - چمدان، جامه‌دان
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun
    مورد، پرونده، قضیه، وضعیت، نمونه، شان، باره، سرگذشت، وضع، مراجع، مشتری، شخص مورد بررسی
    • - All cases of bribery will be investigated.
    • - کلیه‌ی موارد رشوه‌خواری بررسی خواهد شد.
    • - We make motors that work as well as , and in some cases better than, foreign motors.
    • - ما موتورهایی می‌سازیم که به‌خوبی و در مواردی بهتر از موتورهای خارجی کار می‌کنند.
    • - the case of the missing diamonds
    • - قضیه‌ی الماس‌های گمشده
    • - We saw numerous cases of carelessness with our own eyes.
    • - ما موارد متعدد از بی‌دقتی را به چشم خود دیدیم.
    • - one of Dr. Bahmani's new cases
    • - یکی از مراجعین (یا بیماران) جدید دکتر بهمنی
    • - a case of the common cold
    • - نمونه‌ای از سرماخوردگی معمولی
    • - ten cases of pneumonia
    • - ده مورد (بیماری) سینه‌پهلو
    • - The teacher discussed the student's case with his parents.
    • - معلم وضع شاگرد را با والدینش در میان گذاشت.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun
    حادثه، اتفاق
  • noun
    (در دادگاه و غیره) دعوی، ادعا، ادعانامه، شکایت قانونی، موضوع، مدارک یا شواهد قانع کننده، ادعا یا تعقیب قانونی
    • - The court dealt with five cases of armed robbery.
    • - دادگاه به پنج پرونده (مورد) سرقت مسلحانه رسیدگی کرد.
    • - the case of the defendant
    • - دعوی خوانده (یا مدعی علیه)
    • - He has no case.
    • - ادعای او بی‌مورد است.
    • - They made out a case for a reduction in atomic armaments.
    • - آنان در جانب‌داری از کاهش تسلیحات اتمی استدلال کردند.
  • noun
    (دستور زبان) حالت
    • - the possessive case
    • - حالت ملکی، وجه ملکی
    • - the accusative case
    • - حالت مفعولی، حالت رایی
  • noun
    جفت، زوج
    • - a case of pistols
    • - یک جفت هفت‌تیر
  • verb - transitive
    جلد کردن، پوشاندن، در صندوق یا جعبه گذاشتن
  • noun
    (امریکا - عامیانه) عشق زودگذر، دل ربودگی
    • - The burglars had been casing his house for a few nights before the robbery.
    • - دزدان از چند شب پیش از سرقت خانه‌ی او را می‌پاییدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد case

  1. noun container; items in container
    Synonyms: bag, baggage, basket, bin, box, cabinet, caddy, caisson, canister, capsule, carton, cartridge, casing, casket, chamber, chassis, chest, coffer, compact, cover, covering, crate, crating, crib, drawer, envelope, folder, grip, holder, integument, jacket, receptacle, safe, scabbard, sheath, shell, suitcase, tray, trunk, wallet, wrapper, wrapping
  2. noun circumstance, conditions
    Synonyms: context, contingency, crisis, dilemma, event, eventuality, fact, incident, occurrence, plight, position, predicament, problem, quandary, situation, state, status
  3. noun example
    Synonyms: case history, exemplification, illustration, instance, occasion, occurrence, representative, sample, sampling, specimen
  4. noun matter brought before a court
    Synonyms: action, argument, cause, claim, dispute, evidence, lawsuit, litigation, petition, proceedings, process, proof, suit, trial
  5. verb check something in detail
    Synonyms: canvass, check out, check over, check up, examine, inspect, scrutinize, study, view

Phrasal verbs

  • case in point

    مثال بارز، نمونه‌ی بارز، مثال گویا، مثال روشنگر

  • case history

    تاریخچه‌ی مورد، سرگذشت، پژوهه، سوابق، شرح حال (به‌ویژه در پژوهش‌های پزشکی و روان‌شناسی و جامعه‌شناسی - مجموعه‌ی اطلاعات و تفاسیر و غیره درباره‌ی شخص یا گروه به‌خصوص)

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت case

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «case» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/case

لغات نزدیک case

پیشنهاد بهبود معانی