آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ بهمن ۱۴۰۳

    Chest

    tʃest tʃest

    شکل جمع:

    chests

    معنی chest | جمله با chest

    noun countable B2

    کالبدشناسی سینه (بخش فوقانی بدن انسان یا حیوانات که شامل قفسه‌ی سینه و اندام‌های داخلی مانند ریه‌ها و قلب است)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    His chest was covered in tattoos.

    سینه‌اش پوشیده از خال‌کوبی بود.

    He felt a sharp pain in his chest.

    او در سینه‌اش درد شدیدی احساس کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The doctor listened to the patient's breathing with a stethoscope on his chest.

    پزشک با گذاشتن گوشی پزشکی روی سینه‌ی بیمار به تنفس او گوش داد.

    noun countable C2

    صندوق (محفظه‌ای سخت و معمولاً مستطیل‌شکل که در نگهداری و حمل اشیا کاربرد دارد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He lifted the heavy chest and carried it upstairs.

    صندوق سنگین را بلند کرد و به طبقه‌ی بالا برد.

    The pirate's chest was full of gold coins and jewels.

    صندوق دزدان دریایی پر از سکه‌ها و جواهرات طلا بود.

    noun countable

    قفسه (برای نگهداری دارو‌ها یا لوازم کمک‌های اولیه)

    Nika kept all her bandages and ointments in the chest.

    نیکا تمام بانداژها و پمادهایش را در قفسه نگه می‌داشت.

    The doctor opened the chest to find the old medical supplies inside.

    پزشک قفسه را باز کرد تا لوازم پزشکی قدیمی داخل آن را پیدا کند.

    noun

    خزانه (محل نگهداری بودجه‌ در مؤسسه‌‌های دولتی)

    The chest was filled with gold coins.

    خزانه پر از سکه‌های طلا بود.

    The key to the chest was missing, causing a panic among the staff.

    کلید خزانه گم شده بود و این موضوع باعث وحشت کارکنان شد.

    noun

    بودجه، پول، اعتبار، سرمایه (موجودی خزانه)

    The church's chest is used to help those in need.

    پول کلیسا صرف کمک به نیازمندان می‌شود.

    The local library's chest has grown significantly in recent years.

    بودجه‌ی کتابخانه‌ی محلی در سال‌های اخیر به میزان قابل توجهی رشد کرده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد chest

    1. noun the upper front part of the human body, between the neck and the abdomen, which contains vital organs such as the heart and lungs
      Synonyms:
      breast thorax rib cage bust bosom ribs upper trunk heart pulmonary cavity peritoneum mammary glands
      Antonyms:
      back
    1. noun a sturdy, often rectangular container used for storage, typically made of wood or metal, used to hold clothes, valuables, or other items
      Synonyms:
      case bin receptacle crate trunk box cabinet carton coffer strongbox bureau commode chiffonier treasury casket pyxis reliquary exchequer

    Collocations

    ammunition chest

    جعبه‌ی مهمات

    Idioms

    get something off one's chest

    (عامیانه) دق دل را درآوردن، گلایه کردن، عقده‌ی خود را گشودن

    سوال‌های رایج chest

    شکل جمع chest چی میشه؟

    شکل جمع chest در زبان انگلیسی chests است.

    ارجاع به لغت chest

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chest

    لغات نزدیک chest

    • - chessboard design
    • - chessman
    • - chest
    • - chest of drawers
    • - chest pass
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.