فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crib

krɪb krɪb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cribbed
  • شکل سوم:

    cribbed
  • سوم شخص مفرد:

    cribs
  • شکل جمع:

    cribs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی تخت بچه (نوعی تختخواب کوچک مخصوص کودکان و نوزادان بسیار کوچک که محصور است و از افتادن بچه جلوگیری می‌کند)
    • - The baby was playing in her crib.
    • - بچه در تخت خود بازی می‌کرد.
    • - The mother carefully placed the baby in the crib.
    • - مادر با احتیاط نوزاد را در تخت گذاشت.
  • noun countable
    انگلیسی بریتانیایی صحنه‌ی زایش مسیح (ماکتی از افراد و حیوانات حاضر در تولد عیسی مسیح که به عنوان وسیله‌ی تزئینی در کریسمس از آن استفاده می‌شود)
    • - The crib was the centerpiece of the Christmas decorations.
    • - صحنه‌ی زایش مسیح گل سرسبد وسیله‌های تزئینی کریسمس بود.
    • - The crib is a symbol of hope and joy.
    • - صحنه‌ی زایش مسیح نماد امید و شادی است.
  • noun slang countable
    انگلیسی آمریکایی خانه
    • - I left my phone charger at my crib.
    • - شارژر موبایلم روی توی خونه جا گذاشتم.
    • - His crib is always clean.
    • - خونه‌ی اون همیشه تمیزه.
  • verb - intransitive verb - transitive informal
    تقلب کردن، از برگه‌ی تقلب استفاده کردن
    • - He decided to crib during the exam.
    • - او تصمیم گرفت در طول امتحان تقلب کند.
    • - The teacher warned the class not to crib during the test.
    • - معلم به کلاس هشدار داد که در طول امتحان تقلب نکنند.
    • - He was caught cribbing.
    • - در حال تقلب مچ او را گرفتند.
  • noun countable
    آخور
    • - The cows stood patiently around the crib, waiting for their turn to eat.
    • - گاوها با صبر و حوصله دور آخور ایستاده بودند و منتظر بودند تا نوبت غذا خوردنشان برسد.
    • - The sheep crowded around the crib.
    • - گوسفندها دور آخور ازدحام کردند.
  • noun countable
    صندوقچه، جعبه
    • - The carpenter built a sturdy crib.
    • - نجار صندوقچه‌ی محکمی را ساخت.
    • - I placed my condoms into the crib.
    • - کاندوم‌هایم را در جعبه گذاشتم.
  • noun countable
    انبار (غله)
    • - corn crib
    • - انبار ذرت
    • - The farmer stored his abundant harvest in the crib.
    • - کشاورز محصول فراوان خود را در انبار ذخیره کرد.
  • noun countable informal
    فاحشه‌خانه، جنده‌خانه
    • - The police raided the crib and arrested several prostitutes.
    • - پلیس به فاحشه‌خانه ریخت و چند فاحشه را دستگیر کرد.
    • - The owner of the crib was arrested.
    • - صاحب جنده‌خانه دستگیر شد.
  • noun countable informal
    دله‌دزدی، دزدی خرد
    • - The police found evidence of a crib.
    • - پلیس شواهدی از دزدی خرد پیدا کرد.
    • - He was sentenced to jail for his involvement in a series of cribs.
    • - به دلیل دست داشتن در یک سری دله‌دزدی به زندان محکوم شد.
  • noun
    دزدی ادبی، سرقت ادبی
    • - The student's crib was immediately detected.
    • - دزدی ادبی دانشجو سه‌سوته آشکار شد.
    • - Crib is a dishonest practice that can have severe consequences.
    • - سرقت ادبی عمل فریبکارانه‌ای است که می‌تواند عواقب شدیدی داشته باشد.
  • noun
    ترجمه‌ی تحت‌اللفظی
    • - The translator used a crib to assist in deciphering the ancient text.
    • - مترجم از ترجمه‌ی تحت‌اللفظی برای کمک به سردرآوردن از متن کهن استفاده کرد.
    • - The language app included a crib feature for users to easily access translations.
    • - این اپلیکیشن زبان دارای ویژگی ترجمه‌ی تحت‌اللفظی بود تا کاربران به‌راحتی به ترجمه‌ها دسترسی داشته باشند.
  • noun countable
    ورقه‌ی تقلب
    • - The teacher confiscated his crib during the test.
    • - معلم هنگام امتحان ورقه‌ی تقلب او را ضبط کرد.
    • - He was caught using a crib during the math exam.
    • - او هنگام امتحان ریاضی در حال استفاده از ورقه‌ی تقلب دستش رو شد.
  • verb - transitive
    جا دادن (در جای محدود)، محدود کردن
    • - He had to crib the sheep in the barn to protect them from the harsh weather.
    • - او مجبور شد گوسفندها را در انبار کاه جا دهد تا از آن‌ها در برابر هوای سخت محافظت کند.
    • - The parents decided to crib their child in a playpen.
    • - والدین تصمیم گرفتند کودک خود را در زمین بازی محدود کنند.
  • verb - intransitive verb - transitive informal
    کش رفتن، دزدیدن
    • - He cribbed money from his parents' wallets.
    • - او از کیف پول پدر و مادرش پول کش رفت.
    • - The shopkeeper realized that someone had cribbed a few items from his store.
    • - مغازه‌دار متوجه شد که شخصی چند قلم جنس از مغازه‌اش دزدیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crib

  1. noun baby bed
    Synonyms: bassinet, bin, box, bunk, cot, cradle, manger, Moses basket, rack, stall, trundle bed

ارجاع به لغت crib

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crib» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crib

لغات نزدیک crib

پیشنهاد بهبود معانی