گذشتهی ساده:
cribbedشکل سوم:
cribbedسومشخص مفرد:
cribsشکل جمع:
cribsانگلیسی آمریکایی تخت بچه (نوعی تختخواب کوچک مخصوص کودکان و نوزادان بسیار کوچک که محصور است و از افتادن بچه جلوگیری میکند)
The baby was playing in her crib.
بچه در تخت خود بازی میکرد.
The mother carefully placed the baby in the crib.
مادر با احتیاط نوزاد را در تخت گذاشت.
انگلیسی بریتانیایی صحنهی زایش مسیح (ماکتی از افراد و حیوانات حاضر در تولد عیسی مسیح که به عنوان وسیلهی تزئینی در کریسمس از آن استفاده میشود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The crib was the centerpiece of the Christmas decorations.
صحنهی زایش مسیح گل سرسبد وسیلههای تزئینی کریسمس بود.
The crib is a symbol of hope and joy.
صحنهی زایش مسیح نماد امید و شادی است.
انگلیسی آمریکایی خانه
I left my phone charger at my crib.
شارژر موبایلم روی توی خونه جا گذاشتم.
His crib is always clean.
خونهی اون همیشه تمیزه.
تقلب کردن، از برگهی تقلب استفاده کردن
He decided to crib during the exam.
او تصمیم گرفت در طول امتحان تقلب کند.
The teacher warned the class not to crib during the test.
معلم به کلاس هشدار داد که در طول امتحان تقلب نکنند.
He was caught cribbing.
در حال تقلب مچ او را گرفتند.
آخور
The cows stood patiently around the crib, waiting for their turn to eat.
گاوها با صبر و حوصله دور آخور ایستاده بودند و منتظر بودند تا نوبت غذا خوردنشان برسد.
The sheep crowded around the crib.
گوسفندها دور آخور ازدحام کردند.
صندوقچه، جعبه
The carpenter built a sturdy crib.
نجار صندوقچهی محکمی را ساخت.
I placed my condoms into the crib.
کاندومهایم را در جعبه گذاشتم.
انبار (غله)
corn crib
انبار ذرت
The farmer stored his abundant harvest in the crib.
کشاورز محصول فراوان خود را در انبار ذخیره کرد.
فاحشهخانه، جندهخانه
The police raided the crib and arrested several prostitutes.
پلیس به فاحشهخانه ریخت و چند فاحشه را دستگیر کرد.
The owner of the crib was arrested.
صاحب جندهخانه دستگیر شد.
دلهدزدی، دزدی خرد
The police found evidence of a crib.
پلیس شواهدی از دزدی خرد پیدا کرد.
He was sentenced to jail for his involvement in a series of cribs.
به دلیل دست داشتن در یک سری دلهدزدی به زندان محکوم شد.
دزدی ادبی، سرقت ادبی
The student's crib was immediately detected.
دزدی ادبی دانشجو سهسوته آشکار شد.
Crib is a dishonest practice that can have severe consequences.
سرقت ادبی عمل فریبکارانهای است که میتواند عواقب شدیدی داشته باشد.
ترجمهی تحتاللفظی
The translator used a crib to assist in deciphering the ancient text.
مترجم از ترجمهی تحتاللفظی برای کمک به سردرآوردن از متن کهن استفاده کرد.
The language app included a crib feature for users to easily access translations.
این اپلیکیشن زبان دارای ویژگی ترجمهی تحتاللفظی بود تا کاربران بهراحتی به ترجمهها دسترسی داشته باشند.
ورقهی تقلب
The teacher confiscated his crib during the test.
معلم هنگام امتحان ورقهی تقلب او را ضبط کرد.
He was caught using a crib during the math exam.
او هنگام امتحان ریاضی در حال استفاده از ورقهی تقلب دستش رو شد.
جا دادن (در جای محدود)، محدود کردن
He had to crib the sheep in the barn to protect them from the harsh weather.
او مجبور شد گوسفندها را در انبار کاه جا دهد تا از آنها در برابر هوای سخت محافظت کند.
The parents decided to crib their child in a playpen.
والدین تصمیم گرفتند کودک خود را در زمین بازی محدود کنند.
کش رفتن، دزدیدن
He cribbed money from his parents' wallets.
او از کیف پول پدر و مادرش پول کش رفت.
The shopkeeper realized that someone had cribbed a few items from his store.
مغازهدار متوجه شد که شخصی چند قلم جنس از مغازهاش دزدیده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crib» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crib