با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bin

bɪn bɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    binned
  • شکل سوم:

    binned
  • سوم شخص مفرد:

    bins
  • وجه وصفی حال:

    binning
  • شکل جمع:

    bins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    سطل زباله، زباله‌دان، زباله
    • - She threw the letter in the bin.
    • - نامه را در زباله‌دان انداخت.
  • noun countable
    صندوقچه، جعبه، لاوک، تغار، آخور، انبارک
    • - He put the sugar and tea in the bin.
    • - شکر و چای را در صندوقچه گذاشت.
  • verb - transitive
    در سطل زبانه انداختن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bin

  1. noun container
    Synonyms: box, case, canister, crate, basket, carton, receptacle

Collocations

  • bread bin

    ظرف نان، ناندان

  • dust bin

    خاکروبه‌دان

  • coal bin

    زغال‌دان، سطل زغال‌سنگ

ارجاع به لغت bin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bin

لغات نزدیک bin

پیشنهاد بهبود معانی