با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Basket

ˈbæskət ˈbɑːskɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    baskets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
زنبیل، سبد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a basket containing fruit
- سبد حاوی میوه
- potatoes sold by the basket
- سیب‌زمینی‌هایی که سبدی می‌فروشند (برحسب وزن)
- a free throw basket
- به دست آوردن یک پوان، گل زدن (در اثر پرتاب آزاد توپ به داخل حلقه)
noun countable
هر چیز سبد مانند
noun countable
در سبد ریختن، گنجایش سبد، محتوای سبد
- heaped baskets ready to be ironed
- سبدهای پر (از لباس) آماده‌ی اتو شدن
noun countable
(بسکتبال) حلقه، انداختن توپ در حلقه
- Jordan made a total of twenty baskets.
- جردن جمعاً بیست بار توپ را در حلقه انداخت (بیست گل زد).
noun
(اتاقکی که از بالون آویخته است و سرنشینان در آن قرار دارند) کابین بالون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basket

  1. noun woven container
    Synonyms: bassinet, bin, box, bushel, cradle, crate, creel, hamper, nacelle, pannier

Idioms

  • put (or have) all one's eggs in one basket

    تنها روی یک چیز متمرکز شدن، تمام انرژی و وقت خود را صرف چیزی کردن، همه‌ی دارایی خود را در یک کار (یا معامله) به کار گرفتن (و به مخاطره انداختن)

ارجاع به لغت basket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/basket

لغات نزدیک basket

پیشنهاد بهبود معانی