مانع شدن، از چیزی باز داشتن، مختل کردن
Backache hampered his movements.
کمردرد حرکت کردن او را مختل کرد.
She is not hampered by criticism.
انتقاد مانعش نمیشود.
سبد (حصیری معمولاً بزرگ و دردار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The picnic hamper was filled with delicious sandwiches.
سبد پیکنیک پر از ساندویچهای خوشمزه بود.
The delivery arrived in a large hamper, filled with gourmet treats and goodies.
مسئول تحویل با یک سبد بزرگ پر از خوراکیهای لذیذ و چیزهای خوب رسید.
انگلیسی بریتانیایی سبد کادویی خوراکی
The hamper was overflowing with delicious treats like chocolates, cookies, and gourmet coffee.
سبد کادویی خوراکی پر از خوراکیهای خوشمزه مانند شکلات، کلوچه و قهوهی لذیذ بود.
We received a luxurious hamper from our friends, complete with fine wines and artisanal cheeses.
از دوستانمان سبد کادویی خوراکی مجللی از شرابهای خوب و پنیرهای دستساز دریافت کردیم.
انگلیسی آمریکایی سبد لباس چرک
She placed the dirty clothes into the hamper.
لباسهای کثیف را داخل سبد لباس چرک گذاشت.
The hamper smelled of dirty socks and gym clothes.
سبد لباس چرک بوی جورابهای کثیف و لباسهای ورزشی میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hamper» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hamper