گذشتهی ساده:
hobbledشکل سوم:
hobbledسومشخص مفرد:
hobblesوجه وصفی حال:
hobblingشکل جمع:
hobblesهمچنین میتوان از hopple به جای hobble استفاده کرد.
لنگیدن، لنگلنگان راه رفتن، شلیدن، لنگ زدن
I saw an old man hobbling down the street.
پیرمردی را دیدم که در خیابان میلنگید.
After spraining her ankle, she had to hobble around on crutches for a week.
بعد از پیچ خوردن قوزک پایش، مجبور شد یک هفته با عصا به این طرف و آن طرف لنگلنگان راه برود.
جلو چیزی را گرفتن (پیشرفت و غیره)، مانع حرکت شدن، دست و پای کسی را بستن، حرکت را مختل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Government interference was hobbling factory productions.
دخالت دولت جلو تولید کارخانهها را گرفته بود.
He felt himself hobbled by his parents' lack of understanding.
او احساس میکرد که درک نکردن والدینش دست و بال او را بسته است.
دو پا را به هم بستن، بخو زدن، پابند زدن (اسب و غیره)
The cowboy skillfully hobbled the wild stallion to prevent it from escaping.
گاوچران به طرز ماهرانهای دو پای اسب نر وحشی را به هم بست تا از فرار آن جلوگیری کند.
The rancher decided to hobble the horse.
دامدار تصمیم گرفت به اسب بخو بزند.
ناتوان کردن، شل کردن
He was hobbled by an ankle injury.
صدمه به مچ پا او را شل کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hobble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hobble