امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stumble

ˈstʌmbl ˈstʌmbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stumbled
  • شکل سوم:

    stumbled
  • سوم‌شخص مفرد:

    stumbles
  • وجه وصفی حال:

    stumbling
  • شکل جمع:

    stumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive C2
لغزیدن، سکندری خوردن، سهو کردن، تلوتلو خوردن، لکنت داشتن، اتفاقاً برخوردن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He stumbled over the step and fell headlong to the ground.
- پایش به پله گرفت و با سر بر زمین افتاد.
- two drunks stumbled past the shop
- دو نفر مست تلوتلو خوران از جلو مغازه رد شدند
- to stumble through a speech
- نطقی را تپق‌زنان ارائه‌دادن
- She stumbled briefly over the unfamiliar word.
- کمی روی واژه‌ی ناآشنا گیر کرد.
- Those who stumble shall be damned.
- آنانکه گمراه می‌شوند جهنمی خواهند شد.
- to stumble across some new evidence
- اتفاقاً به مدارک تازه‌ای برخوردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stumble

  1. verb slip, stagger
    Synonyms: blunder, bumble, careen, err, fall, fall down, falter, flounder, hesitate, limp, lose balance, lumber, lurch, muddle, pitch, reel, shuffle, stammer, swing, tilt, topple, totter, trip, wallow, waver, wobble
  2. verb happen upon
    Synonyms: blunder upon, bump, chance, chance upon, come across, come up against, discover, encounter, fall upon, find, hit, light, light upon, luck, meet, run across, stub toe on, tumble, turn up
    Antonyms: lose, overlook

ارجاع به لغت stumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stumble

لغات نزدیک stumble

پیشنهاد بهبود معانی