یکور کردن، به پهلو خواباندن، به پهلو بردن، یک پهلو راندن، یکور شدن، کج شدن، به یک سو خم کردن، به یک سو خم شدن (کشتی و قایق) (به قصد تعمیر و غیره)
The damaged ship suddenly careened left.
کشتی آسیبدیده ناگهان به طرف چپ خم شد.
Our orders were to careen and refit.
دستوری که به ما داده بودند این بود که (کشتی را) درزگیری و تعمیر کنیم.
به این ور و آن ور تمایل پیدا کردن، لمبر خوردن، تلوتلو خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The car careened down the narrow street.
ماشین در خیابان باریک لمبر خورد.
The cyclist careened through the racecourse.
دوچرخهسوار در مسیر مسابقه به این ور و آن ور تمایل پیدا کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «careen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/careen