فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Falter

ˈfɒːltər ˈfɔːltə ˈfɔːltə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

گیرکردن، لکنت زبان پیدا کردن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیداکردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The famine-stricken men faltered out of the hut and knelt in front of us.

مردان قحطی‌زده تلوتلوخوران از کلبه بیرون آمدند و جلو ما زانو زدند.

I am faltering, hold my hand

(سنایی) من بلخشیده‌ام تو دستم گیر

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The accused spoke in a faltering voice.

متهم با صدایی لرزان سخن می‌گفت.

to falter under enemy fire

زیر آتش دشمن خود را باختن

The country's economy was faltering.

اقتصاد کشور متزلزل شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد falter

  1. verb stumble, stutter
    Synonyms:
    hesitate waver flounder stagger lurch totter teeter reel trip up wobble vacillate shake tremble rock roll halt break fluctuate stammer stutter speak haltingly hem and haw be undecided stub toe topple whiffle fluff drop the ball scruple quaver
    Antonyms:
    continue remain stay maintain persist endure

ارجاع به لغت falter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «falter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/falter

لغات نزدیک falter

پیشنهاد بهبود معانی