Falter

ˈfɒːltər ˈfɔːltə ˈfɔːltə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
گیرکردن، لکنت زبان پیدا کردن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیداکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The famine-stricken men faltered out of the hut and knelt in front of us.
- مردان قحطی‌زده تلوتلوخوران از کلبه بیرون آمدند و جلو ما زانو زدند.
- I am faltering, hold my hand
- (سنایی) من بلخشیده‌ام تو دستم گیر
- The accused spoke in a faltering voice.
- متهم با صدایی لرزان سخن می‌گفت.
- to falter under enemy fire
- زیر آتش دشمن خود را باختن
- The country's economy was faltering.
- اقتصاد کشور متزلزل شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد falter

  1. verb stumble, stutter
    Synonyms: be undecided, bobble, break, drop the ball, flounder, fluctuate, fluff, halt, hem and haw, hesitate, lurch, quaver, reel, rock, roll, scruple, shake, speak haltingly, stagger, stammer, stub toe, teeter, topple, totter, tremble, trip up, vacillate, waver, whiffle, wobble
    Antonyms: continue, endure, maintain, persist, remain, stay

ارجاع به لغت falter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «falter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/falter

لغات نزدیک falter

پیشنهاد بهبود معانی