گذشتهی ساده:
trembledشکل سوم:
trembledسومشخص مفرد:
tremblesوجه وصفی حال:
tremblingشکل جمع:
tremblesلرزیدن، مرتعش شدن، لرز، لرزه، ارتعاش، ترساندن، لرزاندن، مرتعش ساختن، رعشه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Suddenly the earth trembled.
ناگهان زمین لرزید.
The puppies were trembling in the rain.
تولهسگها در زیر باران میلرزیدند.
Kamali was trembling with anger.
کمالی از شدت خشم میلرزید.
The old man's hands were trembling.
دستان پیرمرد رعشه داشت.
I tremble to think of what might have happened.
هروقت فکر احتمال آن رویداد را میکنم، لرزه بر اندامم میافتد.
I tremble for you!
خیلی دلواپس تو هستم!
the trembling voices of those patients
صدای مرتعش آن بیماران
The leaves that trembled in the breeze.
برگهایی که در نسیم نوسان میکردند.
the tremble in Reza's hands
رعشهی دستان رضا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tremble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tremble