گذشتهی ساده:
quookشکل سوم:
quookسومشخص مفرد:
quakesوجه وصفی حال:
quakingشکل جمع:
quakesلرزیدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، به هیجان آمدن، مرتعش شدن، لرزش، لرزه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The earth quaked violently.
زمین بهشدت لرزید.
branches that quaked in the spring breeze
شاخههایی که در نسیم بهاری میلرزیدند
Upon seeing him, princes knelt and quaked.
شاهزادگان با دیدن او زانو زدند و لرزه بر اندامشان افتاد.
with legs quaking
با پاهای لرزان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quake» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quake