فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Quake

kweɪk kweɪk

گذشته‌ی ساده:

quook

شکل سوم:

quook

سوم‌شخص مفرد:

quakes

وجه وصفی حال:

quaking

شکل جمع:

quakes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

لرزیدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، به هیجان آمدن، مرتعش شدن، لرزش، لرزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The earth quaked violently.

زمین به‌شدت لرزید.

branches that quaked in the spring breeze

شاخه‌هایی که در نسیم بهاری می‌لرزیدند

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Upon seeing him, princes knelt and quaked.

شاهزادگان با دیدن او زانو زدند و لرزه بر اندامشان افتاد.

with legs quaking

با پاهای لرزان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quake

  1. noun earthquake
    Synonyms:
    tremor shock shake convulsion seism temblor tremblor aftershock quaker
  1. verb shake, vibrate
    Synonyms:
    move tremble vibrate quiver shiver rock jitter throb pulsate fluctuate waver wobble jar shudder totter twitter convulse shrink cower quail
    Antonyms:
    be still

ارجاع به لغت quake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quake

لغات نزدیک quake

پیشنهاد بهبود معانی