فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Quail

kweɪl kweɪl

شکل جمع:

quails

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

جانورشناسی بلدرچین، وشم، بدبده، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، مردن، پژمرده شدن، لرزیدن، بی‌اثر بودن، دلمه شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Even brave men who saw his might quailed.

حتی مردان دلیری هم که قدرت او را دیدند خود را باختند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quail

  1. verb cower, shrink
    Synonyms:
    cringe flinch wince tremble shake shudder recoil falter quake start blench blanch droop faint have cold feet
    Antonyms:
    face meet

ارجاع به لغت quail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quail

لغات نزدیک quail

پیشنهاد بهبود معانی