جمع شدن و عقبنشینی کردن، برگشتن (در اثر بیتصمیمی یا جبن)، برگرداندن، تأخیرکردن، رنگ خود را باختن، سفید شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hearing the bad news made her blench thoroughly.
از شنیدن آن خبر بد کاملاً وا رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blench» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blench