فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Blench

blent͡ʃ blent͡ʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - intransitive adverb
    جمع شدن و عقب‌نشینی کردن، برگشتن (در اثر بی‌تصمیمی یا جبن)، برگرداندن، تأخیرکردن، رنگ خود را باختن، سفید شدن
    • - Hearing the bad news made her blench thoroughly.
    • - از شنیدن آن خبر بد کاملاً وا رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد blench

  1. verb Turn pale, as if in fear
    Synonyms: blanch, pale
  2. verb To draw away involuntarily, usually out of fear or disgust
    Synonyms: flinch, quail, wince, cringe, recoil, shrink, shy, start, shrink back

ارجاع به لغت blench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blench

لغات نزدیک blench

پیشنهاد بهبود معانی