گذشتهی ساده:
wincedشکل سوم:
wincedسومشخص مفرد:
wincesوجه وصفی حال:
wincingشکل جمع:
wincesخود را عقب کشیدن، رمیدن، (از شدت درد) خود را لرزاندن و تکان دادن، لگدپرانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When I touched his broken foot, he winced.
وقتی که دست به پای شکستهاش زدم خود را عقب کشید.
The sight of the cadaver made her wince.
از دیدن آن نعش یکه خورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wince» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wince