گذشتهی ساده:
jibbedشکل سوم:
jibbedوجه وصفی حال:
jibbingشکل جمع:
jibsبادبان سهگوش جلو (کشتی و قایق)
The jib helped the sloop navigate smoothly through the water.
بادبان سهگوش جلو به اسلوپ کمک کرد تا بهآرامی در آب حرکت کند.
The captain ordered the crew to hoist the jib.
کاپیتان به خدمه دستور داد که بادبان سهگوش جلو را بالا بکشند.
بازوی گردان، بازوی متحرک (در جرثقیل و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The jib of the crane was equipped with a hook to securely lift and transport objects.
بازوی گردان جرثقیل به چنگکی برای بلند کردن و حملونقل ایمن اشیا مجهز بود.
He operated the jib of the crane to lift heavy materials.
او برای بلند کردن مواد سنگین بازوی متحرک جرثقیل را هدایت میکرد.
رم کردن، بیمیلی نشان دادن، خودداری کردن، پرهیز کردن امتناع کردن، (از جای خود) جم نخوردن، جلو نرفتن
The horse jibbed at a snake.
اسب با دیدن مار رم کرد.
She jibbed on singing because the men were there.
چون مردها آنجا بودند از آواز خواندن امتناع کرد.
(عامیانه) ظاهر شخص، طرز لباس پوشیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jib» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jib