Sail

seɪl seɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sailed
  • شکل سوم:

    sailed
  • سوم‌شخص مفرد:

    sails
  • وجه وصفی حال:

    sailing
  • شکل جمع:

    sails

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
حرکت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- We sailed along the coast in a small boat.
- ما در امتداد کرانه در قایق کوچکی حرکت می‌کردیم.
- A tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway.
- خانم قدبلند و چاقی که دامن ابریشمی‌اش روی زمین کشیده می‌شد، در راهرو حرکت کرد.
- Colorful balloons were sailing through the blue sky.
- بالون‌های رنگارنگ در آسمان آبی حرکت می‌کردند.
- We sailed from Baku to Anzali.
- ما از باکو به انزلی حرکت کردیم.
- When does the ship sail?
- کشتی کی حرکت می‌کند؟
- A navy ship was sailing by.
- یک کشتی نیروی دریایی درحال حرکت بود.
- An oil tanker sailed into the harbor.
- یک تانکر نفت به‌سمت بندر حرکت کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive verb - transitive
سفر کشتی‌رانی کردن، قایق‌رانی کردن
- sail a boat
- قایق را بران
- Ramin sails his own yacht.
- رامین کشتی تفریحی‌اش را خودش می‌راند.
- Can you sail?
- شما می‌توانی قایق‌رانی کنی؟
verb - intransitive
سفر با کشتی سفر کردن
- We were able to sail in calm waters.
- ما توانستیم در آب‌های آرام با کشتی سفر کنیم.
- The sailors prepared to sail into uncharted territory.
- ملوانان آماده شدند تا در سرزمین ناشناخته با کشتی سفر کنند.
noun countable
بادبان، شراع کشتی بادی
- in full sail
- با بادبان‌های کاملاً افراشته
- to hoist (or lower) the sails
- بادبان‌ها را افراشتن (یا جمع کردن)
- the mainsail
- بادبان اصلی
noun countable
تیغه‌، پره‌ (توربین یا آسیاب بادی)
- The sail on the windmill turned slowly in the breeze.
- تیغه‌ی روی آسیاب بادی در نسیم به‌آرامی چرخید.
- The windmill's sail spun rapidly, generating electricity for the nearby village.
- پره‌ی آسیاب بادی به‌سرعت چرخید و برای روستای مجاور برق تولید کرد.
noun singular
سفر سفر دریایی
- to go for a sail
- با کشتی به سفر دریایی رفتن
- a two-day sail to Bushehr
- مسافرت دریایی دو‌روزه به بوشهر
- How many days' sail is it from Bushehr to Abaddan?
- از بوشهر تا آبادان سفر دریایی چند روزه است؟
noun countable
کشتی
- There wasn't even a single sail in sight.
- حتی یک کشتی هم به چشم نمی‌خورد.
- a fleet of ten sails
- ناوگان مشتمل‌بر ده کشتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sail

  1. verb travel through water, air; glide
    Synonyms: boat, captain, cast anchor, cast off, cross, cruise, dart, drift, embark, flit, float, fly, get under way, leave, make headway, motor, move, navigate, pilot, put to sea, reach, run, scud, set sail, shoot, skim, skipper, skirr, soar, steer, sweep, tack, voyage, weigh anchor, wing

Phrasal verbs

Collocations

  • go sailing

    (برای تفریح) به قایقرانی پرداختن، به کشتیرانی رفتن

  • in sail

    (کشتی) با بادبان‌های افراشته (یاگسترده)

  • make sail

    1- بادبان‌ها را افراشتن (گستردن) 2- (مسافرت دریایی) آغاز کردن

  • sail against the wind

    1- خلاف جهت باد کشتی رانی کردن 2- با مشکلات روبه‌رو بودن، به مخالف برخوردن (near to the wind sail هم می‌گویند)

  • set sail

    (برای عزیمت) بادبان‌ها را گستردن، (سفر دریایی) آغاز کردن

    (کشتی) حرکت کردن، بادبان گشودن

    (سفر دریایی) آغاز کردن

  • take in sail

    بادبان‌ها را کمی جمع کردن (برای کاهش سرعت یا فشار باد)

  • under sail

    درحال حرکت، با بادبان‌های گسترده

Idioms

  • sail against the wind

    1- خلاف جهت باد کشتی رانی کردن 2- با مشکلات روبه‌رو بودن، به مخالف برخوردن (near to the wind sail هم می‌گویند)

ارجاع به لغت sail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sail

لغات نزدیک sail

پیشنهاد بهبود معانی