گذشتهی ساده:
glidedشکل سوم:
glidedسومشخص مفرد:
glidesوجه وصفی حال:
glidingسر خوردن، خرامش، سریدن، آسان رفتن، نرم رفتن، سبک پریدن، پرواز کردن بدون نیروی موتور، خزیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ice skating champion was gliding on the ice beautifully.
قهرمان اسکی روی یخ بهطرز زیبایی روی یخ سر میخورد.
Before we noticed, the holidays had glided away.
تا آمدیم متوجه شویم تعطیلات سپری شده بود.
A fat lady in a long dress glided into the hall vigorously fanning herself.
یک زن چاق با پیراهن بلند درحالیکه با بادزن به شدت خود را باد میزد، خرامانخرامان وارد تالار شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glide» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glide