امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slither

ˈslɪðər ˈslɪðə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
لغزش، غلت، آشغال، سنگریزه، تراشه، شکاف، سریدن، خزیدن، غلتیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The fish slithered among the shallow stones.
- ماهی در لابه‌لای سنگ‌های سطح آب حرکت کرد.
- A big snake was slithering down the sandy hill.
- مار درشتی از تپه‌ی شنی به پایین می‌خزید.
- He fell down and slithered over sharp stones.
- به زمین افتاد و روی سنگ‌های تیز لیز خورد.
- The sled slithered down the bumpy hill.
- سورتمه به سوی پایین تپه‌ی پر‌دست‌انداز سر خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slither

  1. verb slide
    Synonyms:
    coast crawl glide glissade move skate skid slink slip snake sneak wriggle
  1. verb creep by
    Synonyms:
    coast cower glide glissade go stealthily gumshoe lurk meander pass quietly prowl pussyfoot shirk sidle skitter skulk slick slide slip snake sneak steal undulate

ارجاع به لغت slither

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slither» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slither

لغات نزدیک slither

پیشنهاد بهبود معانی