گذشتهی ساده:
skiddedشکل سوم:
skiddedسومشخص مفرد:
skidsوجه وصفی حال:
skiddingشکل جمع:
skidsتیر حائل، تیر پایه، لغزیدن، غلتگاه، سرخوردن، ترمز ماشین، تخته پل، راه شکست، مسیر سقوط، ترمز کردن، سریدن، سرانیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I pushed hard on the brakes and the car skidded ten meters.
محکم ترمز گرفتم و اتومبیل ده متر سر خورد.
جای چرخ اتومبیل (در اثر لیز خوردن یا ترمز گرفتن)
(عامیانه) شکست خوردن، روبه نزول بودن
(عامیانه) ناکام کردن، موجب شکست شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «skid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skid