اریبی، اریب
کجی، انحراف، اریبی، منحرف، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، کج یا اریب گذاردن، تحریف کردن، نامتوازن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The picture is a bit skew.
عکس قدری کج است.
She was wearing her hat on the skew.
کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.
skew distribution
توزیع چاوله
He skewed around in his chair.
خودش را در صندلی چرخاند.
The list is skewed in favor of the party's candidates.
فهرست را به سود نامزدهای حزب تحریف کردهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «skew» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skew