فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Skew

skjuː skjuː

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb

اریبی، اریب

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb

کجی، انحراف، اریبی، منحرف، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، کج یا اریب گذاردن، تحریف کردن، نامتوازن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The picture is a bit skew.

عکس قدری کج است.

She was wearing her hat on the skew.

کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

skew distribution

توزیع چاوله

He skewed around in his chair.

خودش را در صندلی چرخاند.

The list is skewed in favor of the party's candidates.

فهرست را به سود نامزدهای حزب تحریف کرده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skew

  1. verb distort
    Synonyms:
    twist alter change falsify misrepresent warp bias slant bend contort fake doctor misshape color fudge throw off balance

ارجاع به لغت skew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skew

لغات نزدیک skew

پیشنهاد بهبود معانی