از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A face contorted by pain.
صورتی که از درد در هم پیچیده شده بود.
Branches that had been contorted by wind and storm.
شاخههایی که باد و توفان آنها را کج و معوج کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «contort» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contort