فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Contort

kənˈtɔːrt kənˈtɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن
    • - A face contorted by pain.
    • - صورتی که از درد در هم پیچیده شده بود.
    • - Branches that had been contorted by wind and storm.
    • - شاخه‌هایی که باد و توفان آن‌ها را کج و معوج کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد contort

  1. verb disfigure, distort
    Synonyms: bend, convolute, curve, deform, gnarl, knot, misshape, torture, twist, warp, wind, wrench, writhe
    Antonyms: beautify, smooth

ارجاع به لغت contort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contort

لغات نزدیک contort

پیشنهاد بهبود معانی