آخرین به‌روزرسانی:

Contort

kənˈtɔːrt kənˈtɔːt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

A face contorted by pain.

صورتی که از درد در هم پیچیده شده بود.

Branches that had been contorted by wind and storm.

شاخه‌هایی که باد و توفان آن‌ها را کج و معوج کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contort

  1. verb disfigure, distort
    Synonyms:
    twist deform distort warp bend misshape curve wrench writhe convolute gnarl wind knot
    Antonyms:
    smooth beautify

ارجاع به لغت contort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contort

لغات نزدیک contort

پیشنهاد بهبود معانی