فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Contortion

kənˈtɔːrʃn kənˈtɔːʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    ازشکل اندازی، کج کردن، شکنج
    • - The contortions of the man who had been shot.
    • - کج و کولگی قیافه‌ی مردی که تیر خورده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد contortion

  1. noun distortion, mutilation
    Synonyms: anamorphosis, crookedness, deformation, deformity, dislocation, grimace, malformation, misproportion, misshapement, pout, twist, ugliness, unsightliness, wryness
    Antonyms: beauty, smoothness

Collocations

ارجاع به لغت contortion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contortion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contortion

لغات نزدیک contortion

پیشنهاد بهبود معانی