با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Beauty

ˈbjuːti ˈbjuːti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beauties

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
زیبایی، خوشگلی، حسن، جمال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the beauty of a rose
- زیبایی گل سرخ
- This bike is a real beauty.
- این دوچرخه واقعاً عالی است.
- I saw a beauty in the street.
- خوشگلی را در خیابان دیدم.
noun
ماه‌رو، لعبت، مهوش، روی‌خوش، صورت زیبا
- whoever has beauty and nice hair
- هر که را روی خوش و موی نکوست
- What a beauty she has become!
- چه ماهرویی شده است!
noun
جنبه‌ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت
- The beauty of this plan is its simplicity.
- مزیت این نقشه سادگی آن است.
noun countable
زنان زیبا، زن خوشگل
noun
آرایشی
- beauty products
- لوازم آرایشی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beauty

  1. noun physical attractiveness
    Synonyms: adorableness, allure, allurement, artistry, attraction, bloom, charm, class, comeliness, delicacy, elegance, exquisiteness, fairness, fascination, glamor, good looks, grace, handsomeness, loveliness, polish, pulchritude, refinement, shapeliness, style, symmetry, winsomeness
    Antonyms: homeliness, offensiveness, ugliness
  2. noun good-looking person
    Synonyms: Adonis, Apollo, beaut, charmer, dream, dreamboat, enchanter, eyeful, good-looker, head turner, looker, ornament, stunner, Venus, vision
    Antonyms: dog
  3. noun advantage
    Synonyms: asset, attraction, benefit, blessing, boon, excellent, feature, good thing, importance, merit, value, worth
    Antonyms: disadvantage

Idioms

لغات هم‌خانواده beauty

ارجاع به لغت beauty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beauty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beauty

لغات نزدیک beauty

پیشنهاد بهبود معانی