امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Beauty

ˈbjuːti ˈbjuːti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beauties

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
زیبایی، خوشگلی، حسن، جمال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the beauty of a rose
- زیبایی گل سرخ
- This bike is a real beauty.
- این دوچرخه واقعاً عالی است.
- I saw a beauty in the street.
- خوشگلی را در خیابان دیدم.
noun
ماه‌رو، لعبت، مهوش، روی‌خوش، صورت زیبا
- whoever has beauty and nice hair
- هر که را روی خوش و موی نکوست
- What a beauty she has become!
- چه ماهرویی شده است!
noun
جنبه‌ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت
- The beauty of this plan is its simplicity.
- مزیت این نقشه سادگی آن است.
noun countable
زنان زیبا، زن خوشگل
noun
آرایشی
- beauty products
- لوازم آرایشی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beauty

  1. noun physical attractiveness
    Synonyms:
    adorableness allure allurement artistry attraction bloom charm class comeliness delicacy elegance exquisiteness fairness fascination glamor good looks grace handsomeness loveliness polish pulchritude refinement shapeliness style symmetry winsomeness
    Antonyms:
    homeliness offensiveness ugliness
  1. noun good-looking person
    Synonyms:
    Adonis Apollo beaut charmer dream dreamboat enchanter eyeful good-looker head turner looker ornament stunner Venus vision
    Antonyms:
    dog
  1. noun advantage
    Synonyms:
    asset attraction benefit blessing boon excellent feature good thing importance merit value worth
    Antonyms:
    disadvantage

Idioms

لغات هم‌خانواده beauty

ارجاع به لغت beauty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beauty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beauty

لغات نزدیک beauty

پیشنهاد بهبود معانی