گذشتهی ساده:
valuedشکل سوم:
valuedسومشخص مفرد:
valuesوجه وصفی حال:
valuingشکل جمع:
valuesارزش، قدر، ارج، ارزندگی، مرغوبیت، ارزمندی، بهاوری، شایگانی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
the value of a U.S. dollar
ارزش یک دلار امریکا
The value of this Tabriz carpet will increase every year.
ارزش این فرش تبریز هر سال بیشتر خواهد شد.
His friendship has a lot of value.
دوستی او بسیار ارزش دارد.
It has no value at all.
اصلاً ارزشی ندارد.
We always get value for money in that shop.
در آن مغازه همیشه (با پولمان) کالای مرغوب گیر میآوریم.
Many values have cultural roots.
بسیاری از ارزشها ریشهی فرهنگی دارند.
numerical value
مقدار عددی
moral values
ارزشهای اخلاقی
Human values are also subject to change.
ارزشهای انسانی هم دستخوش دگرگونی میشود.
The police seized cocaine valued at »10 million.
پلیس (مقداری) کوکائین به ارزش ده میلیون پوند را توقیف کرد.
to value one's good health
قدر سلامتی خود را دانستن
a valued friend
یک دوست ارزشمند
value the days of your youth!
قدر ایام جوانی را بدان!
I value the sacrifices of the past generations.
برای فداکاریهای نسلهای گذشته ارزش قائلم.
a society that values education
جامعهای که برای آموزشوپرورش ارزش قائل است
His opinion is of no value.
عقیدهی او ارزشی ندارد.
Aslan puts a high value on his appearance.
اصلان به قیافه و ظاهر خود اهمیت زیادی میدهد.
بها، قیمت، مقدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We offer the buyer good value at the right price.
ما به خریدار مرغوبیت و قیمت مناسب عرضه میکنیم.
(ریاضی) قدر، کمیت، چندی
absolute value
قدر مطلق
قیمت کردن
قدردانی کردن، گرامی داشتن
ارزشیابی کردن، ارزش چیزی را معین کردن، برآورد کردن
The bank will value your property.
بانک ملک شما را ارزشیابی خواهد کرد.
بیارزش
دارای ارزش، ارزشمند
(چیزی) قیمت گذاشتن، بها را تعیین کردن، قیمتگذاری کردن، ارزش را مشخص کردن، قیمت را تعیین کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «value» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/value