فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Put A Value On Something

توضیحات:

همچنین می‌توان از put a price/figure on something به‌جای put a value on something استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

idiom phrase

(چیزی) قیمت گذاشتن، بها را تعیین کردن، قیمت‌گذاری کردن، ارزش را مشخص کردن، قیمت را تعیین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The real estate agent has put a price of £840,000 on our house

مشاور املاک، بهای خانه‌ی ما را ۸۴۰،۰۰۰ پوند تعیین کرده است.

The accountant was finally able to put a figure on the company's annual revenue.

حسابدار سرانجام توانست رقم درآمد سالانه‌ی شرکت را مشخص کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You can't put a price on a love that brings you true happiness.

شما نمی‌توانید روی عشقی که خوشبختی واقعی را برای شما به ارمغان می‌آورد، قیمت‌گذاری کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد put a value on something

  1. phrase to assign a monetary amount or worth to that item, service, or concept

ارجاع به لغت put a value on something

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «put a value on something» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/put-a-value-on

لغات نزدیک put a value on something

پیشنهاد بهبود معانی