با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Simultaneity

ˌsɪmltəˈnɪəti ˌsɪmltəˈnɪəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
هم‌زمانی
- The scientific experiment required the precise simultaneity of several actions to yield accurate results.
- آزمایش علمی نیاز به هم‌زمانی دقیق چندین عمل برای به دست آوردن نتایج دقیق داشت.
- The playwright incorporated a sense of simultaneity in his script.
- نمایشنامه‌نویس حس هم‌زمانی را در نمایشنامه‌اش گنجانده است.
- The simultaneity of various alterations in the chromosomes is a new findings in the field of tumor cells.
- هم‌زمانی تغییرات مختلف در کروموزوم‌ها یافته‌ی جدیدی در زمینه‌ی سلول‌های تومور است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد simultaneity

  1. noun Happening or existing or done at the same time
    Synonyms: simultaneousness

ارجاع به لغت simultaneity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «simultaneity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/simultaneity

لغات نزدیک simultaneity

پیشنهاد بهبود معانی