آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ تیر ۱۴۰۴

    End

    end end

    گذشته‌ی ساده:

    ended

    شکل سوم:

    ended

    سوم‌شخص مفرد:

    ends

    وجه وصفی حال:

    ending

    شکل جمع:

    ends

    معنی end | جمله با end

    noun countable A2

    پایان، انتها، آخر، ته، حد، خاتمه، سرانجام، عاقبت، فرجام

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    the end of the day

    پایان روز

    the end of this book

    پایان این کتاب

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She will stay to the end of June.

    او تا آخر ژوئن خواهد ماند.

    the end of the street

    انتهای خیابان

    At the end everyone will be satisfied.

    سرانجام همه راضی خواهند بود.

    Gifts without end which were showered on the newcomers.

    هدایای بی‌حدی که به تازه‌واردان ارزانی شد.

    an immediate end to all armed attacks

    خاتمه‌ی فوری همه‌ی حملات مسلحانه

    noun

    مرگ، پایان عمر، اجل، موت، زوال

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He did not deserve such a cruel end.

    او استحقاق چنین مرگ فجیعی را نداشت.

    His end was peaceful.

    مرگ او با آرامش بود.

    noun countable

    ته‌مانده، پس‌مانده، ته، خرده‌ریزه‌

    the end of the bread loaf

    خرده‌ریزه‌ی قرص نان

    cigarette ends

    ته‌مانده‌های سیگار

    noun countable

    سر، نوک، ته

    They sat at both ends of the table.

    آن دو در دو سر میز نشستند.

    The dog moved the end of its tail.

    سگ سر دم خود را تکان داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I pricked the horse with the end of my stick.

    با ته چوب‌دستی میخ را تا گوشت اسب فرو کردم.

    noun countable

    هدف، منظور، مقصود، قصد، آماج، نتیجه

    Do ends justify means?

    آیا هدف‌ها راه‌های دستیابی را توجیه می‌کنند؟

    The end of all those discussions was nothing but profound discord.

    نتیجه‌ی همه‌ی آن بحث‌ها چیزی جز اختلاف عمیق نبود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    In his view, the end of life is to serve humanity.

    در نظر او آماج زندگی خدمت به بشریت است.

    verb - transitive

    به پایان رساندن، تمام کردن، پایان دادن، خاتمه دادن

    They agreed to end their collaboration.

    آنان قرار گذاشتند که همکاری خود را خاتمه بدهند.

    He tried to put an end to corruption.

    او کوشید که به فساد خاتمه بدهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Their efforts ended in failure.

    کوشش آنان به شکست منتهی شد.

    verb - intransitive

    به پایان رسیدن، تمام شدن، خاتمه یافتن، به آخر رسیدن، پایان یافتن

    The lease ends at the end of the month.

    اجاره آخر ماه پایان می‌یابد.

    My vacation ended yesterday.

    تعطیلات من دیروز تمام شد.

    noun

    بخش (سازمان و شرکت و غیره)

    I take care of the business end of the company.

    من سرپرست بخش بازرگانی شرکت هستم.

    She works in the sales end.

    او در بخش فروش کار می‌کند.

    verb - intransitive

    درگذشتن، فوت کردن، مردن

    After a long battle with illness, the patient finally ended peacefully in her sleep.

    پس از مدت‌ها مبارزه با بیماری، سرانجام بیمار در خواب با آرامش فوت کرد.

    When my grandfather was diagnosed with cancer, we knew he would eventually end.

    وقتی تشخیص داده شد که پدربزرگم به سرطان مبتلا شده است، می دانستیم که او در نهایت فوت خواهد کرد.

    verb - transitive

    از بین بردن، نابود کردن، ویران کردن

    The tornado ended the small town.

    گردباد شهر کوچک را ویران کرد.

    The fire ended the entire forest.

    آتش‌سوزی کل جنگل را از بین برد.

    adjective

    نهایی، پایانی، انتهایی

    end results

    نتایج نهایی

    the end decision

    تصمیم نهایی

    noun countable

    ورزش بازیکن گوشه (فوتبال آمریکایی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The coach decided to move the end to the other side of the field.

    مربی تصمیم گرفت بازیکن گوشه را به سمت دیگر زمین منتقل کند.

    defensive end

    گوشه‌ی دفاعی

    noun

    منتهی‌الیه، حد، دورترین نقطه

    the western end of town

    دورترین نقطه‌ی غربی شهر

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد end

    1. noun extreme, limit
      Synonyms:
      limit edge tip point extremity extent term top tail head foot borderline boundary confine termination deadline nib cusp heel tail end stump stub terminal limitation butt end spire prong neb ultimate
      Antonyms:
      beginning origin cause foundation
    1. noun completion, stop
      Synonyms:
      conclusion finish termination accomplishment achievement result outcome realization resolution fulfillment closing closure cessation stop discontinuance expiration expiry perfection determination culmination attainment windup wrap-up finale consequence target issue bottom line desistance last word execution curtain retirement sign-off consummation adjournment cease denouement desuetude finis omega payoff terminus
      Antonyms:
      start beginning opening commencement
    1. noun intention, aim
      Synonyms:
      purpose reason aim goal object objective intent design point mark drift aspiration where one’s heading
      Antonyms:
      means
    1. noun leftover part
      Synonyms:
      remainder residue remnant portion piece fragment bit scrap leaving share particle stub dregs lees side tag end butt end
    1. noun death, destruction
      Synonyms:
      passing demise expiration finish ruin destruction annihilation extinction doom ruination extermination dissolution
      Antonyms:
      birth creation construction
    1. verb bring to an end
      Synonyms:
      stop finish terminate conclude complete cease discontinue quit close halt achieve resolve settle accomplish determine wrap up close out drop break off dissolve abolish wind up shut down give up expire break up delay postpone interrupt cut short abort relinquish get done call off call it a day pack it in wrap switch off ultimate consummate sew up crown top off culminate pull the plug put the lid on perorate
      Antonyms:
      start begin commence create
    1. verb die or kill
      Synonyms:
      die destroy cease expire extinguish ruin annihilate exterminate abolish put to death depart lapse desist wane run out
      Antonyms:
      create give birth bear

    Phrasal verbs

    end up

    منتهی شدن، منجر شدن، انجامیدن

    Collocations

    bring to an end

    خاتمه دادن، به پایان رساندن، به اتمام رساندن، پایان دادن، تمام کردن

    come to an end

    خاتمه یافتن، پایان یافتن

    end to end

    (در مورد سر یا لبه‌های دو چیز) ته به ته، پهلوبه‌پهلو، سربه‌سر

    from beginning to end

    از آغاز تا پایان، سرتاسر، از اول تا آخر

    in the end

    1- در پایان 2- بالأخره، به هرحال

    Idioms

    at the end of the day

    بالأخره، در مجموع، نهایتاً، با همه‌ی این تفاسیر، در نهایت، خلاصه اینکه، مخلص کلام این است که، از این حرف‌ها که بگذریم، بعداز همه‌ی این حرف‌ها

    end for end

    دارای دو سر یا دو انتهای معکوس‌شده، دو موقعیت معکوس

    ends of the earth

    جاهای دورافتاده، جاهای دوردست، آن سوی دنیا

    keep one's end up

    (عامیانه) سهم خود را انجام دادن، وظیفه‌ی خود را انجام دادن

    make ends meet

    (با پول و درآمد بخورونمیر) گذران زندگی کردن، امرار معاش کردن، از پس مخارج ابتدایی برآمدن، مخارج زندگی را تأمین کردن

    Idioms بیشتر

    no end

    خیلی، زیاد، خیلی زیاد، بسیار زیاد، بی‌نهایت، بی‌اندازه، بسیار

    on end

    1- به طور عمود یا ایستاده، سیخ 2- مداوم، بدون وقفه

    put an end to

    متوقف کردن، موقوف کردن، به پایان رساندن

    to end

    بهتر از

    to the bitter end

    (با همه‌ی سختی‌ها و به هر قیمیت شده) تا آخرِ آخر، تا انتها، تا دم مرگ، تا پایان

    odds and ends

    خرت و پرت، خرده‌ریزها

    light at the end of the tunnel

    کورسوی امید، روزنه‌ی امید، نوری در دل تاریکی، امید به بهبود و یا اتمام اوضاع دشوار (پایان شب سیه، سپید است)

    لغات هم‌خانواده end

    • noun
      end, ending
    • adjective
      unending, endless
    • verb - transitive
      end
    • adverb
      endlessly

    سوال‌های رایج end

    معنی end به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «End» در زبان فارسی به «پایان» یا «انتها» ترجمه می‌شود.

    پایان یکی از مفاهیم بنیادین در تفکر انسانی، هنر، زندگی، و ساختارهای طبیعی و اجتماعی است. این واژه، به نقطه‌ای اشاره دارد که پس از آن چیزی ادامه نمی‌یابد یا به شکل قبلی‌اش خاتمه پیدا می‌کند. پایان می‌تواند معنایی کاملاً فیزیکی داشته باشد، مثل پایان یک مسیر یا یک پروژه؛ یا بار معنایی عمیق‌تری داشته باشد، مانند پایان یک مرحله از زندگی، یک رابطه، یا یک فرآیند فکری. این واژه هم جنبه‌ی واقعی دارد و هم استعاری، و بسته به زمینه‌ی کاربردش، می‌تواند حس رهایی، غم، آرامش، یا حتی آغاز تازه‌ای را منتقل کند.

    در ادبیات و هنر، پایان داستان یا اثر هنری نقش تعیین‌کننده‌ای در تأثیر نهایی آن بر مخاطب دارد. پایان‌بندی می‌تواند گره‌گشای تمام ماجراها باشد یا بالعکس، با یک پایان باز یا تلخ، ذهن مخاطب را به فکر وادارد. در فیلمنامه‌نویسی و رمان‌نویسی، چگونگی «پایان دادن» به یک روایت، نه‌فقط مسئله‌ی فنی، بلکه تصمیمی هنری و روان‌شناختی است که معنا و پیام اثر را تثبیت می‌کند یا به چالش می‌کشد. برخی پایان‌ها نهایی‌اند، برخی دیگر آغازگر چرخه‌ای نو.

    در مدیریت پروژه و چرخه‌های کاری، پایان پروژه به‌عنوان نقطه‌ای تعریف می‌شود که در آن تمامی اهداف پروژه تحقق یافته، منابع آزاد می‌شوند، و اسناد مربوطه بسته می‌گردند. این پایان فقط به معنای توقف فعالیت نیست، بلکه لحظه‌ای برای ارزیابی، مستندسازی تجربیات، و گاهی اوقات آغاز پروژه‌ای جدید محسوب می‌شود. در این زمینه، پایان نه‌فقط خاتمه، بلکه گذار (transition) به وضعیتی دیگر است.

    از منظر فلسفی و هستی‌شناختی، مفهوم «پایان» با پرسش‌های بنیادینی مانند پایان عمر، پایان زمان، و پایان معنا گره خورده است. فلاسفه، از دوران باستان تا امروز، درباره‌ی ماهیت پایان و رابطه‌ی آن با آغاز، تأملات عمیقی داشته‌اند. آیا پایان چیزی است که ناگزیر رخ می‌دهد یا مفهومی انسانی برای درک جهان است؟ این نگاه‌های فلسفی به پایان، به ما یادآوری می‌کنند که هر پایانی حامل نوعی بازاندیشی درباره‌ی زندگی، وجود و زمان است.

    در زندگی روزمره نیز، ما همواره با انواع پایان‌ها روبه‌رو هستیم: پایان سال، پایان یک رابطه، پایان دوران تحصیل یا حتی پایان یک گفت‌وگو. هرکدام از این پایان‌ها، فرصتی برای تأمل، ارزیابی، و آمادگی برای مرحله‌ی بعدی هستند. از این منظر، «پایان» نه نقطه‌ی توقف، بلکه یکی از ایستگاه‌های مهم در سفر زندگی است که به ما اجازه می‌دهد دوباره جهت بگیریم.

    گذشته‌ی ساده end چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده end در زبان انگلیسی ended است.

    شکل سوم end چی میشه؟

    شکل سوم end در زبان انگلیسی ended است.

    شکل جمع end چی میشه؟

    شکل جمع end در زبان انگلیسی ends است.

    وجه وصفی حال end چی میشه؟

    وجه وصفی حال end در زبان انگلیسی ending است.

    سوم‌شخص مفرد end چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد end در زبان انگلیسی ends است.

    ارجاع به لغت end

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «end» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/end

    لغات نزدیک end

    • - encyst
    • - encystment
    • - end
    • - end a relationship
    • - end around
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.