آیکن بنر

لیست کامل روزها، ماه‌ها و فصل‌ها به انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر معادل سپتامبر)

روز، ماه‌ و فصل انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر= سپتامبر)

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Follow

ˈfɑːloʊ ˈfɒləʊ

گذشته‌ی ساده:

followed

شکل سوم:

followed

سوم‌شخص مفرد:

follows

وجه وصفی حال:

following

معنی follow | جمله با follow

verb - intransitive verb - transitive A2

دنبال کردن، تعقیب کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Please follow me.

لطفاً دنبال من بیایید.

The police car followed the suspect’s vehicle.

خودروی پلیس ماشین مظنون را تعقیب کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Motorcyclists were following his car.

موتورسیکلت‌سواران ماشین او را مشایعت می‌کردند.

Drive ahead and I'll follow you.

تو از جلو بران و من دنبالت می‌آیم.

The police followed the spy everywhere.

پلیس همه‌جا در تعقیب آن جاسوس بود.

to follow the enemy

دشمن را تعقیب کردن

verb - transitive

در امتداد رفتن، دنبال کردن، در راستای چیزی حرکت کردن، ادامه دادن (مسیر، جاده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Follow this street until you get to the red light.

این خیابان را ادامه بده تا به چراغ قرمز برسی.

He followed the trail up the mountain.

او مسیر را به سمت بالای کوه طی کرد.

verb - intransitive verb - transitive B1

در پی داشتن، دنبال کردن، رخ دادن بعداز، اتفاق افتادن پس‌از، رسیدن پس‌از

His death followed his wife's (death) by ten months.

مرگ او ده ماه پس از مرگ زنش رخ داد.

Several changes followed the new management’s arrival.

چند تغییر پس‌از ورود مدیریت جدید اتفاق افتاد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Monroe followed Madison as president.

مونرو پس از مدیسون رئیس‌جمهور شد.

to follow praise with blame

پس از تعریف تکذیب کردن

verb - transitive B1

پیروی کردن، اطاعت کردن، عمل کردن

He never followed my advice.

او هرگز به پند من عمل نکرد.

It’s wise to follow the guidance of experienced people.

عاقلانه است که از راهنمایی افراد با تجربه پیروی کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He followed the teachings of Christ.

او تعلیمات عیسی را سرمشق خود کرد.

to follow international politics

به سیاست بین‌المللی توجه داشتن

to follow an idea

از آرمانی پیروی کردن

to follow the rules

از قواعد پیروی کردن

verb - transitive

دنبال کردن، پیش رفتن، ادامه دادن، همگام شدن (با مسیر، روند و...)

He followed a carpenter's trade.

او حرفه‌ی نجاری را پیش گرفت.

The company followed a strategy focused on innovation and growth.

شرکت مسیری را دنبال کرد که بر نوآوری و رشد تمرکز داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He follows up his exercise with a cold shower.

او ورزش خود را با یک دوش سرد تکمیل می‌کند.

verb - transitive C1

دنبال کردن، پیگیری کردن، توجه داشتن، با دقت دنبال کردن، علاقه‌مند بودن

She follows political news very carefully.

او اخبار سیاسی را با دقت زیادی دنبال می‌کند.

Investors closely follow the stock market trends.

سرمایه‌گذاران، روندهای بازار سهام را با دقت پیگیری می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to follow a conversation intently

بادقت به مکالمه‌ای گوش فرادادن

verb - intransitive

استنباط شدن، نتیجه گرفتن، برآمدن، به دنبال آمدن، مستلزم بودن

From the evidence, it follows that the suspect was at the scene.

از شواهد برمی‌آید که مظنون در صحنه حضور داشته است.

If you skip meals regularly, it follows that your energy levels will drop.

اگر مرتباً وعده‌های غذایی را حذف کنید، به دنبال آن سطح انرژی شما کاهش می‌یابد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She neither came nor called; it follows that she is not interested.

او نه آمد و نه تلفن زد؛ بنابراین علاقه‌ای ندارد.

Disease often follows malnutrition.

بیماری اغلب از سوء تغذیه ناشی می‌شود.

verb - intransitive verb - transitive B1

درک کردن، فهمیدن، دنبال کردن مطلب، متوجه شدن

I followed the plot of the movie without any problem.

من بدون مشکل داستان فیلم را دنبال کردم.

Do you follow me?

(منظورم را) می‌فهمی؟

verb - transitive

دنبال کردن، همراهی کردن (با آهنگ و متن در حین پخش یا اجرا)

He followed the sheet music while playing the violin.

او نت‌های موسیقی را در حین نواختن ویولن دنبال کرد.

The audience followed the story in the book as it was read aloud.

درحالی‌که داستان بلندخوانی می‌شد، تماشاگران آن را دنبال کردند.

verb - transitive

شبکه‌های اجتماعی دنبال کردن، فالو کردن

He follows all the news pages on Facebook.

او تمام صفحات خبری را در فیسبوک دنبال می‌کند.

You can follow the company’s page to receive notifications about new products.

می‌توانید صفحه‌ی شرکت را فالو کنید تا اعلان‌های مربوط به محصولات جدید را دریافت کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد follow

  1. verb take the place of
    Synonyms:
  1. verb act in accordance with
    Synonyms:
    obey keep observe comply conform mind heed adhere to accord support imitate emulate mirror reflect match adopt attend regard copy watch note serve abide by take after harmonize be consistent with live up to be guided by hold fast follow suit be in keeping take as an example cultivate mimic model on string along be interested in give allegiance to keep abreast of keep an eye on do like pattern oneself upon
    Antonyms:
  1. verb understand
    Antonyms:
    not get misunderstand

Phrasal verbs

follow out

به انجام رساندن، به‌ طور کامل انجام دادن، به اتمام رساندن

follow through

تا آخر دنبال کردن، به انجام رساندن، ادامه دادن و به پایان رساندن، تا رسیدن به نتیجه دنبال کردن (کار و فکر و غیره)، عمل کردن، وفا کردن (وعده و غیره)

follow up

پیگیری کردن، دنبال کردن

Collocations

as follows

به قرار ذیل، چنین (است)، بدین قرار (است)

it follows (that)

منطقی است که، (چنین) می‌توان نتیجه گرفت (که)، بنابراین، پس

follow somebody's cue

از کسی سرمشق گرفتن، به کسی اقتدا کردن

follow a path

دنبال کردن مسیر

follow a fitness programme

دنبال کردن یک برنامه تناسب اندام

Collocations بیشتر

follow the rules

پیروی از قوانین

follow your argument

استدلالت را دنبال کردن / متوجه منظورت شدن

Idioms

follow the example of ...

از ... سرمشق گرفتن

follow in someone's footsteps

به کسی تاسی کردن، اقتدا کردن، پیروی کردن، دنباله‌روی کردن

follow the hounds

سوار براسب و با سگ به شکار رفتن

follow one's nose

سرراست رفتن، مستقیم جلو رفتن

follow the sea

از راه کار در کشتی امرار معاش کردن، ملوانی کردن

Idioms بیشتر

follow suit

1- پیروی کردن، تاسی کردن، دنباله روی کردن 2- (بازی ورق) همان خال را بازی کردن

لغات هم‌خانواده follow

  • verb - transitive
    follow

سوال‌های رایج follow

معنی follow به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «Follow» در زبان فارسی به «دنبال کردن» ترجمه می‌شود.

واژه‌ی دنبال کردن به معنای حرکت یا اقدام پی‌درپی به سمت چیزی یا کسی است. این عمل می‌تواند به صورت فیزیکی، یعنی حرکت پشت سر یک فرد یا شیء، یا به صورت مجازی، مانند دنبال کردن اخبار، افراد در شبکه‌های اجتماعی یا روندهای مختلف باشد. مفهوم follow گستردگی زیادی دارد و در زمینه‌های مختلف زندگی کاربردهای متنوعی دارد.

در زندگی روزمره، دنبال کردن ممکن است به معنای همراه شدن با کسی در مسیر حرکت، پیروی از یک دستورالعمل یا رعایت یک قانون باشد. این نوع دنبال کردن نشان‌دهنده‌ی پیروی و توجه به یک موضوع مشخص است که در بسیاری از شرایط باعث ایجاد نظم و هماهنگی می‌شود.

در شبکه‌های اجتماعی، follow به معنای دنبال کردن حساب کاربری افراد، برندها یا صفحات مختلف است. این کار باعث می‌شود که فرد به‌روزرسانی‌ها، پست‌ها و فعالیت‌های آن‌ها را در صفحه‌ی خود مشاهده کند و در جریان اخبار و مطالب جدید قرار بگیرد. دنبال کردن در این فضا نقش مهمی در ارتباطات مجازی و افزایش تعاملات دارد.

در آموزش و یادگیری، follow می‌تواند به معنای پیروی از یک روش، دستورالعمل یا مسیر مشخص باشد. دانش‌آموزان و دانشجویان با دنبال کردن برنامه‌های آموزشی و منابع علمی، به کسب دانش و پیشرفت در زمینه‌های مختلف می‌پردازند. این نوع دنبال کردن باعث ایجاد نظم و هدفمندی در فرآیند یادگیری می‌شود.

همچنین، در محیط‌های کاری و سازمانی، دنبال کردن به معنای رعایت سیاست‌ها، پروتکل‌ها و فرآیندهای کاری است که موجب هماهنگی بین اعضای تیم و پیشبرد اهداف سازمان می‌شود. افراد با دنبال کردن مسیر مشخص، کارآمدتر و موثرتر عمل می‌کنند.

کلمه‌ی follow یا دنبال کردن، نشان‌دهنده‌ی فرآیندی است که در آن فرد یا گروهی به صورت مستمر و هدفمند به سمت یک موضوع یا فرد حرکت می‌کند یا از آن پیروی می‌کند. این واژه اهمیت زیادی در ایجاد ارتباط، یادگیری و هماهنگی در زندگی روزمره و فضای مجازی دارد.

گذشته‌ی ساده follow چی میشه؟

گذشته‌ی ساده follow در زبان انگلیسی followed است.

شکل سوم follow چی میشه؟

شکل سوم follow در زبان انگلیسی followed است.

وجه وصفی حال follow چی میشه؟

وجه وصفی حال follow در زبان انگلیسی following است.

سوم‌شخص مفرد follow چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد follow در زبان انگلیسی follows است.

ارجاع به لغت follow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «follow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/follow

لغات نزدیک follow

پیشنهاد بهبود معانی