گذشتهی ساده:
supplantedشکل سوم:
supplantedسومشخص مفرد:
supplantsوجه وصفی حال:
supplantingاز ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابهجا شدن، جابهجاکردن، تعویض کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The young wife found herself supplanted by the maid.
همسر جوان دریافت که کلفت جای او را گرفته است.
His plan was to supplant his older brother and become king.
نقشهاش این بود که جای برادر بزرگش را غصب کرده و پادشاه بشود.
Oil has supplanted carpets as our main export.
نفت بهعنوان صادرات عمدهی ما جانشین فرش شده است.
You must supplant sentimentality with wisdom.
شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.
This office will supplement rather than supplant private agencies.
این اداره مکمل آژانسهای خصوصی خواهد بود نه جانشین آنها.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «supplant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/supplant