گذشتهی ساده:
supersededشکل سوم:
supersededسومشخص مفرد:
supersedesوجه وصفی حال:
supersedingجایگزین شدن، از دور خارج شدن، جانشین شدن
He superseded his father as managing director.
او بهعنوان مدیرعامل جانشین پدرش شد.
The automobile began to supersede the horse.
اتومبیل بهتدریج جای اسب را گرفت.
This organization will be superseded by two others.
این سازمان جای خود را به دو سازمان دیگر خواهد داد.
از اعتبار انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Technology has superseded many traditional methods of communication.
تکنولوژی بسیاری از روشهای سنتی را از اعتبار انداخته است.
The lapse of time has superseded his astronomical system.
گذشت زمان نظام نجومی او را از اعتبار انداخته است.
مقدم بودن، تقدم داشتن
The welfare of a child supersedes the wishes of the parents.
سعادت طفل بر خواستههای والدین تقدم دارد.
This summary is intended to supersede the necessity of a long and detailed account.
منظور از این خلاصه این است که نیاز به شرح طولانی و پرجزئیات را مقدم دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «supersede» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/supersede