امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Displace

dɪsˈpleɪs dɪsˈpleɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    displaced
  • شکل سوم:

    displaced
  • سوم‌شخص مفرد:

    displaces
  • وجه وصفی حال:

    displacing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
جابه‌جاکردن، جانشین(چیزی)شدن، جای چیزی را عوض کردن، تبعیدکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Huge rocks that were displaced by the earthquake.
- تخته‌سنگ‌های بزرگی که توسط زلزله جا‌به‌جا شده‌اند.
- workers that have been displaced by computers
- کارگرانی که به‌ کامپیوتر کار و زندگی خود را از دست داده‌اند
- The war has displaced thousands of people.
- جنگ هزاران نفر را بی‌خانمان کرده است.
- Today the car has displaced the horse and buggy.
- امروز اتومبیل جانشین اسب و درشگه شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد displace

  1. verb move, remove from normal place
    Synonyms:
    change crowd out derange disarrange disestablish dislocate dislodge displant dispossess disturb eject evict expel expulse force out lose mislay misplace relegate shift transpose unsettle uproot
    Antonyms:
    leave
  1. verb remove from position of responsibility
    Synonyms:
    banish can cashier cut out deport depose dethrone discard discharge discrown disenthrone dismiss disthrone exile expatriate fire oust relegate remove replace sack step into shoes of succeed supersede supplant take over take the place of transport uncrown unmake usurp
    Antonyms:
    leave

لغات هم‌خانواده displace

  • verb - transitive
    displace

ارجاع به لغت displace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «displace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/displace

لغات نزدیک displace

پیشنهاد بهبود معانی