گذشتهی ساده:
displacedشکل سوم:
displacedسومشخص مفرد:
displacesوجه وصفی حال:
displacingجابهجاکردن، جانشین(چیزی)شدن، جای چیزی را عوض کردن، تبعیدکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Huge rocks that were displaced by the earthquake.
تختهسنگهای بزرگی که توسط زلزله جابهجا شدهاند.
workers that have been displaced by computers
کارگرانی که به کامپیوتر کار و زندگی خود را از دست دادهاند
The war has displaced thousands of people.
جنگ هزاران نفر را بیخانمان کرده است.
Today the car has displaced the horse and buggy.
امروز اتومبیل جانشین اسب و درشگه شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «displace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/displace