فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Uproot

ʌpˈruːt ʌpˈruːt

توضیحات:

همچنین می‌توان از unroot به‌ جای uproot استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

برکندن، ریشه‌کن کردن، از ریشه کندن، از بن درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Millions of people were uprooted by the war.

جنگ میلیون‌ها نفر را آواره کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد uproot

  1. verb destroy; rip out of a place
    Synonyms:
    eliminate remove abolish destroy displace exterminate annihilate demolish extract move overthrow overturn wipe out eradicate excavate exile do away with weed blot out dig up pull up tear up root out abate weed out extirpate deracinate
    Antonyms:
    plant sow settle

ارجاع به لغت uproot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uproot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uproot

لغات نزدیک uproot

پیشنهاد بهبود معانی