فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Uproot

ʌpˈruːt ʌpˈruːt
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از unroot به‌ جای uproot استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    برکندن، ریشه‌کن کردن، از ریشه کندن، از بن درآوردن
    • - Millions of people were uprooted by the war.
    • - جنگ میلیون‌ها نفر را آواره کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد uproot

  1. verb destroy; rip out of a place
    Synonyms: abate, abolish, annihilate, blot out, demolish, deracinate, dig up, displace, do away with, eliminate, eradicate, excavate, exile, exterminate, extirpate, extract, move, overthrow, overturn, pull up, remove, root out, tear up, weed, weed out, wipe out
    Antonyms: plant, settle, sow

ارجاع به لغت uproot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uproot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uproot

لغات نزدیک uproot

پیشنهاد بهبود معانی