امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Displaced

dɪsˈpleɪst dɪsˈpleɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    displaces
  • وجه وصفی حال:

    displacing

معنی

adjective
آواره، بی‌خانمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد displaced

  1. verb Take the place of or have precedence over
    Synonyms:
    supplanted replaced preempted
    Antonyms:
    replaced reinstated
  1. verb Cause to move or shift into a new position or place, both in a concrete and in an abstract sense
    Synonyms:
    removed dislodged moved dislocate shifted terminated shaken usurped unsettled supplanted sacked superseded exiled evicted dismissed dislocated uprooted canned disturbed discharged disarranged deposed fired banished
    Antonyms:
    left
  1. adjective
    Synonyms:
    deranged ectopic luxated removed
  1. noun
    Synonyms:
    dislocation displacement luxation

لغات هم‌خانواده displaced

  • adjective
    displaced

ارجاع به لغت displaced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «displaced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/displaced

لغات نزدیک displaced

پیشنهاد بهبود معانی